سرباز عقل

مطالبی درباره فلسفه و جامعه شناسی | غرب شناسی | شرق شناسی | اسلام و ایران | رسانه و تکنولوژی | سیر مطالعاتی

سرباز عقل

مطالبی درباره فلسفه و جامعه شناسی | غرب شناسی | شرق شناسی | اسلام و ایران | رسانه و تکنولوژی | سیر مطالعاتی

مشخصات بلاگ
سرباز عقل

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ»
«إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَومٍ حَتّىٰ یُغَیِّروا ما بِأَنفُسِهِم»
خداوند سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمی‌دهد مگر آنکه آنان آنچه را در خودشان است تغییر دهند. (قرآن کریم. سوره مبارکه رعد آیه 11)

بحران در امریکا

 

امریکا شناسی| احزاب سیاسی امریکا| بحران حاکمیت، معنویت و فرهنگ در امریکا: این بحران حاکمیت و این بی تکلیفی احزاب سیاسی چند سال پیش در سردرگمی و اختلاف بین ریاست جمهوری امریکا و کنگره از یک سو، جمهوری خواهان و دموکرات ها از سوی دیگر، نزدیک به سه هفته منجر به بسته شدن و تعطیلی اداره ها و وزارتخانه های دولت مرکزی شد. موافقت نکردن رهبران دولتی و احزاب سیاسی و کنگره امریکا در مورد تعادل بودجه این کشور، رقابت سرسخت ارکان نظام سیاسی برای تحصیل قدرت و برتری در انتخابات آینده و پیچیدگی مسئله حاکمیت بین قوای سه گانه مجریه ، مقننه و قضائیه را در تاریخ امریکا به وجود آورد.

 

در این قضیه نه تنها نارضایتی مردم از سیاست گذاران افزایش یافت، بلکه به دنبال تعطیلی اداره ها در زمانی این چنین طولانی، نزدیک به 700 هزار کارمند دولت بیکار و از دریافت حقوق ماهیانه خود محروم شدند. مشاغل دولتی مانند مشاغل دیگر، امنیت مالی و اجتماعی خود را از دست دادند. آثار این بی کاری بی سابقه در سطح اداره های دولتی، نه تنها امور مملکتی را نیمه فلج کرد، بلکه آثار اقتصادی، مالی و روانی بسیاری برای افراد، بنگاه ها، کارخانه ها و پیمانکارانی که با دولت سروکار داشتند به وجود آورد.

 

سیر مطالعاتی امریکا شناسی

امریکا کشور تناقض ها

بی اطلاعی عمومی در امریکا

 

نظریه مدرن حاکمیت که در غرب از جمله امریکا متداول است، در حقیقت چکیده افکار و اندیشه سیاسی ژان بودین دانشمند فرانسوی قرن شانزدهم است. دست اندرکاران امور دولتی و سیاسی در زمان بودین بر این فکر تکیه می کردند که بهترین روش اداره دولت تفکیک قوای سه گانه است و جدایی این سه رکن دولتی از یکدیگر، قدرت را در حکومت ها به شکل مطلوبی تقسیم می کند. ژان بودین بر عکس عقیده داشت که این جدایی و استقلال نسبی ارکان دولت باعث به هم ریختگی و حتی پاشیده شدن حکومت می شود و بنابراین برخی از ارکان و سازمان ها باید به مقام و قدرت بالاتری ارتقاء یابند تا بتوانند اصلاحات اساسی را در دولت به وجود آورند و از بحران سیاسی جلوگیری کنند. بودین فکر می کرد که این تقدم قدرت می تواند در نهاد پادشاهی و سلطنت آن زمان تثبیت شود، ولی او علیه نهادهای دیگر، به جز سلطنت- که این قدرت عالی تر را تحصیل کنند- نبود.

 

در انگلستان، همانطور که حقوقدان انگلیسی ویلیام بلاکستون در اواخر قرن هجدهم توصیه کرد، این قدرت عالی در قوه مقننه یعنی پارلمان آن کشور متمرکز شده بود. این روزها تقریبا در همه نظام های سیاسی، یکی از ارکان حکومت به مقام مرجع نهایی تصمیم گیری ارتقاء یافته و منبع مهمی در سیر حاکمیت به شمار می رود. نظام امریکا یکی از نظام های سیاسی است که چنین رقابت هایی در مسائل حاکمیت هنوز در آن ادامه دارد و قدرت نهایی در بسیاری از موارد، به خصوص سیاست داخلی، چندان مشخص نیست.

 

بحران و شکست در امریکا

 

واقعیت دموکراسی در امریکا

امریکا: نظام سکولار یا نظام دینی

صاحبان قدرت در امریکا

 

در امور امنیتی و سیاست خارجی، قوه مجریه، به خصوص ریاست جمهوری، نقش برتری را بازی می کند. ولی در امور داخلی و مسائل بودجه، مالیات، بهداشت، آموزش و پرورش و رفاه عمومی، قوای سه گانه نه تنها بر یکدیگر برتری ندارند، بلکه اغلب زیر نفوذ عوامل اقتصادی، بنگاه های بازرگانی، صنایع و شرکت های بزرگ عمل می کنند. نتیجه این است که یکی از صاحب نظران امریکایی به آن عنوان تز جدید خود، جمهوری یخ بسته داده است.

 

در قانون اساسی امریکا، در حقیقت اصل حاکمیت وجود ندارد. با اینکه مقدمه قانون اساسی امریکا با کلمه «ما مردم» آغاز شده و این تصویر را به دست می دهد که حاکمیت از قشر توده هاست ولی اسناد موجود و قوانین کلی، این موضوع را نفی می کنند. برای مثال دولت فدرال مرکزی امریکا بر دولت های ایالتی حاکمیتی ندارد و ماده 10 قانون اساسی امریکا به خوبی تصریح می کند که وظایف مخصوص ایالات دولتی، تنها در دایره حقوقی این ایالت هاست. همچنین دولت های ایالتی نیز بر دولت فدرال حاکمیت ندارند، زیرا قدرت آن ها اغلب با نظارت و تصمیم گیری کنگره امریکاست. یکی از سیاست گذاران امریکا در سال 1861 میلادی، عقیده داشت قدرت عالی نباید در دست یک جناح و رکن دولتی متمرکز شود. زیرا چنین نظامی علیه آزادی است. ولی با افزایش وظایف و مسئولیت هایی که از زمان ریاست جمهوری فرانکلین روزولت در دهه 1930 میلادی به دوش دولت فدرال مرکزی گذاشت و با گسترش فعالیت های جهانی امریکا در نیم قرن گذشته، دولت مرکزی، یعنی دولت فدرال، در سیاست داخلی با مسائل و مشکلاتی مواجه است که برای آن، قدرت سیاسی و توانایی حقوقی ندارد.

 

امروز در امریکا حدود 80 هزار شورای حکومتی محلی وجود دارد. شمار دولت های ایالتی 50 دولت است و زیربنای کنونی نظام سیاسی امریکا بیشتر به زیرساخت سیاسی فرانسه در قرن شانزدهم شباهت دارد که در آن هزاران کنت، دوک و اشراف زاده با استفاده از نفوذ شخصی و گروهی در عین رقابت با یکدیگر بر مردم حاکمیت داشتند. نتیجه اینکه نظام کنونی امریکا جنگ و جدال همه، علیه همه شده است و تز فیلسوف معروف توماس هابز زنده و احیاء گشته است. پیشنهاد بیشتر صاحب نظران امریکا این است که این کشور باید در قانون اساسی خود تجدید نظر کند و با ایجاد نهاد حاکمیتی وضع فعلی را اصلاح و بهبود بخشد. چنین رکن حاکمیتی به نظر این کارشناسان، نباید به دست ریاست جمهوری داده شود؛ زیرا ارتقاء مقام ریاست جمهوری به مقام بالاتر، خطر حکومت فردی و دیکتاتوری را به وجود خواهد آورد. رسوایی واترگیت و استعفای اجباری نیکسون، تجربه ای بسیار تلخ در تاریخ معاصر امریکاست.

 

تاریخ و تمدن امریکا: بررسی نظام اجتماعی 3

امریکا: یک تمدن جدید

دین و سیاست در امریکا

 

معمای بزرگ دست اندرکاران سیاسی امریکا این است که در غیبت یک مقام معنوی و سیاسی مورد اعتماد مردم، این قدرت عالی به چه رکن یا ارکانی باید اختصاص داده شود؟ چه مقام و سازمانی باید برای تحمل و قبول این مسئولیت آفریده شود؟ اینجاست که ارزیابی رهبری، کیفیت و کمیت احزاب سیاسی معاصر که وارد گود سیاست شده است، مطرح می شود. تجربه غرب در قرن اخیر در مورد احزاب سیاسی و نقش آنها در نظام های سیاسی و استقرار دموکراسی چیست؟ چرا احزاب سیاسی با همه توسعه و انحصارگرایی در حال تزلزل و ضعف هستند؟ چه کانون هایی می تواند و باید جایگزین احزاب سیاسی شود؟ یکی از انقادها و ایرادهایی که پس از عملیات تروریستی 11 سپتامبر 2001 میلادی، به رئیس جمهور وقت امریکا جرج دبلیو بوش شد، این بود که او و کابینه اش با استفاده از این واقعه و در لوای مبارزه با تروریسم، اختیار ریاست جمهوری و تصمیم قوه اجرائیه را فراسوی قانون اساسی امریکا حرکت دادند.

 

امپراتوری و پیوندهای میان فرهنگی

 

زیرساخت و بافت اجتماعی و اقتصادی امریکا در چند دهه اخیر تغییر های آشکاری به خود دیده است. امریکا به عنوان یک قلعه خیالی، مرکز پس انداز و ثروت بسیاری از سرمایه داران، افراد و ملیت های خارجی شده است. از جمله ژاپنی ها، عرب ها، ایرانی ها، اروپایی ها، امریکای لاتین ها، افریقایی ها و ده ها ملیت؛ طایفه و گروه های دیگر و همچنین عده ای که با کارت سبز اقامت یا بدون کارت سبز جذب و جلب ظواهر این سرزمین شده اند، برای روز مبادا به آن ابراز وفاداری می کنند.

 

امریکا- امریکا شناسی- فرهنگ امریکا- دین و مذهب امریکا- اجتماع و جامعه امریکا- سیاست امریکا

 

میلیون ها نفر مهاجر کوبایی، ویتنامی، کره ای، چینی، فیلیپینی، حبشه ای، ایرانی، امریکای لاتینی، مکزیکی، افریقایی، روسی، هندی، پاکستانی، بنگلادشی و اروپای شرقی، در نتیجه دخالت امریکا در کشمکش های نظامی یا به علت شکست رژیم های تحت حمایت واشنگتن به امریکا هجوم آورده و ساکن این کشور شده اند. بدون اینکه وضعیت آینده آنها در تلفیق و جذب در نظام ایالات متحده امریکا کاملا مشخص و روشن باشد. میلیون ها نفر کارگر فصلی تمام وقت و نیمه وقت در امور سرویس و خدمات از کشاورزی گرفته تا صنعت، فعالیت دارند. این ها در حقیقت جریانی از جهانی سازی اقتصادی و جهان شمولی مدرنی هستند که در گروه مهاجران و نسل های سابق وجود نداشت.

 

استقلال فردی در امریکا

علل افول احزاب سیاسی در امریکا

تاریخچه احزاب سیاسی امریکا

ملت سازی امریکایی1

 

اکنون 15 درصد کل کار و حرفه امریکا در رشته های علمی، صنعتی، اطلاعاتی و مهندسی در دست مهاجران جدید است که در کشور دیگری متولد شده اند، ولی در امریکا سکونت دارند. 20 درصد پزشکان، 15 درصد مهندسان، 12 درصد پرستاران، 20 درصد ریاضی دانان، 16 درصد دانشمندان و پژوهشگران علوم طبیعی و 18 درصد از معلمان و استادان امریکایی را خارجی ها تشکیل می دهند. تعداد مسلمانان به تنهایی در دهه های 1990 و 2000 میلادی، دو برابر شده و نزدیک به ده میلیون است. این گروه از جنبه درآمد، تحصیلات و رشته های حرفه ای به مراتب از افراد و شهروندان متوسط امریکا پیش تر هستند.

 

یکی از خصایص نظام امپراتوری در طول تاریخ این بوده که جمعیت آن همیشه از ملیت ها و فرهنگ های مختلف تشکیل شده است و سیستم کنونی امریکا البته از این قاعده مجزا نیست؛ ولی آنچه این ارتباط و تفاهم میا فرهنگی را در یک امپراتوری تشکیل می دهد، در بقای آن امپراتوری مهم است.

 

یکی از عوامل مشترک در امپراتوری های سابق، مانند روم، اسپانیا، عباسیان و عثمانی ها، مذهب و اعتقادات بود. در امپراتوری های قرون نوزدهم و بیستم عوامل ملی گرایی و ایدئولوژیک و مسائل زبان و نژاد بیش از همه تجلی کرد. در امپراتوری امریکا عامل اصلی و مورد اشتراک و تحرک اصلی از مرکز به حاشیه کاملا مادی، اقتصادی و تکنولوژیک است. سوال اصلی این است که تا چه اندازه این زیرساخت ها توانست زیربنای این امپراتوری را مستحکم نگه دارد؟ جریان وفاداری و فداکاری های اصلی در چنین نظامی در چه جهت و با چه کیفیتی و در چه شرایطی تغییر می کند؟ به طور خلاصه، جامعه جدید امریکا در قرون بیست و یکم چگونه شکل می گیرد و دگرگونی نهادهای جامعه به چه تغییرها و پدیده های نوینی منتهی خواهد شد؟

 

بحران و تناقض های درونی امروزی جوامع غرب و امریکا را می توان در تحولات اجتماعی، مشاهده کرد و نه الزاما در دگرگونی های اقتصادی و سیاسی، اعتراض ها و شورش گروه های اقلیت نژادی، مذهبی و ملی و در بازتاب حضور و تاثیر اجتماعی که اغلب به نام اکثریت نام برده شده است. در اکتبر 1997 میلادی واشنگتن شاهد یک گردهمایی بزرگ مذهبی و اجتماعی بی سابقه بود که از زمان مبارزه های سیاه پوستان برای حقوق مدنی خود، در این شهر دیده نشده بود.

 

بر اساس تخمین روزنامه واشنگتن پست، نزدیک به نیم میلیون مرد (نه زن) امریکایی از مذاهب مختلف مسیحی از ایالات متحده امریکا در پایتخت امریکا گرد آمده بودند تا به گسیختگی خانواده و بحران نهادهای اجتماعی که گریبان گیر این جامعه شده، اعتراف کرده، برای توبه گناهان خود و احیای معنویت از حضرت مسیح (ع) یاری طلبند. بر اساس نظر سنجی، بیشتر شرکت کنندگان از طبقه متوسط سفید پوست و معمولی امریکا بودند و گرایش های به نسبت محافظه کارانه داشتند. این جماعت عظیم نیم میلیونی در مقابل کنگره امریکا گرد آمدند تا فریاد اعتراض خود را علیه انشعاب و کج روی اجتماعی امریکا، طمع گرایی و مادیت چشمگیر و تغییرهایی که در نقش گروه های مختلف اجتماعی در جامعه امریکا صورت گرفته است به گوش دولتمردان برسانند و برای استقرار ثبات نهاد خانواده و همبستگی با یکدیگر دست به دعا بردارند.

 

محرومیت های زنان در امریکا

تبعیض نژادی در امریکا

ساختار دوقطبی قدرت در امریکا

ساختار دو قطبی قدرت در امریکا 2

 

بحران معنویت و آگاهی

 

در نظام امریکا، جامعه ای که دین باید از سیاست جدا باشد، در سال های اخیر بیش از هر زمان دیگر این یک قرن، رهبران مذهبی، کلیساها و معابد در سیاست روز دخالت کرده و در مقابل سیاست گذاری های دولت جبهه گیری کرده اند. قطب های مختلف مذهبی و غیر دینی در مسائل اجتماعی بیش از هر زمان دیگر با یکدیگر اختلاف داشته و حتی درگیر هستند. در جامعه به اصطلاح اطلاعاتی و متکی بر فناوری امریکا این روزها صحبت از بازگشت به سنت و معنویت است؛ ولی آنچه مهم می باشد؛ این است که نوع و منابع این سنت و معنویتی که از آن گفتگو می شود، از کجا سرچشمه گرفته و آبیاری خواهد شد؟ بسیج سفید پوستان مسیحی در گروه های سال 1997 میلادی در واشنگتن، واکنشی در مقابله  با «راهپیمایی یک میلیونی سیاه پوستان» قبل از آن و اظهار بی تفاوت نبودن آنها در صحنه اجتماعی و سیاسی امریکا بود.

 

در جامعه ای که ادعای پلورالیسم یعنی کثرت گرایی و تنوع مذهبی معمول است و این مقوله اصولا یک منشور سیاسی محسوب می شود، ازدیاد مهاجران و ادیان مختلف در سال های اخیر، تنگنای جدید و پدیده نوینی در اجتماع اغلب مسیحی امریکا به وجود آورده است. از طرفی ازدیاد مادی گرایی، توازن جامعه امریکا را دگرگون نموده و تناقض های اجتماعی و روانی جدید به وجود آورده است. تعجب ندارد که در سال های اخیر، معنوی کردن جامعه امریکا هدف اصلی عده ی زیادی از نویسندگان، سخنوران و مولفان بوده است. در کنگره امریکا (مجلس نمایندگان و مجلس سنا) 70 درصد اعضای آن از فرقه های مختلف مسیحی پروتستان و کاتولیک هستند و 25 درصد اعضای کنگره را یهودیان تشکیل می دهند و 5 درصد باقی مانده نیز به جز دو عضو مسلمان، هویت مشخص و مذهبی ندارد. در واقع در امریکا تا سال 1960 میلادی که جان.اف.کندی به ریاست جمهوری انتخاب شد، تمام روسای جمهور امریکا از فرقه پروتستان بودند و تعصب بسیاری علیه انتخاب یک رئیس جمهور کاتولیک وجود داشت.

 

بحران انتخابات در امریکا

 

اگر آگاهی و سواد از مسائل سیاسی، مملکتی و مشارکت در انتخابات عمومی را نمودارهای مهم و موثر یک جامعه مدنی بدانیم، شاخص ها و مقیاس های اخیر در وجود و افزایش این عوامل در امریکا چندان درخشان به نظر نمی رسد. در سال 2000 میلادی یک پرسش ملی نشان داد که یک سوم جوانان امریکا (سنین بین 16 تا 22) نام و هویت کاندیداهای ریاست جمهوری کشور خود را نمی دانند و 75 درصد کل جوانان امریکا در این سنین از اینکه چه کسانی کاندیدای معاون ریاست جمهوری امریکا هستند، کاملا بی اطلاعند. در حقیقت، آمار رسمی دولت امریکا از نتیجه انتخابات گذشته ریاست جمهوری امریکا، حاکی از آن است که پایین ترین و کمترین شرکت کنندگان در انتخابات افراد 18 تا 25 ساله بوده اند. در انتخابات ریاست جمهوری 2000 میلادی امریکا بیش از 50 درصد افراد واجد شرایط در انتخابات عمومی در رای گیری شرکت نکردند. همچنین در انتخابات ریاست جمهوری 1996 میلادی امریکا فقط 47 درصد از افراد واجد شرایط رای دهی امریکا به پای صندوق های رای رفتند.

 

نظام سیاسی امریکا از پایان جنگ های استقلال در اواخر قرن هجدهم تا امروز با تبعیض ها و انحصارگری های مختلف همراه بوده است. تا اواسط قرن نوزدهم، یعنی تا 1850 میلادی مالکیت و دارایی زمین، شرط قانونی شرکت افراد در انتخابات ایالتی و فدرال بود و بدین ترتیب بسیاری از شهروندان امریکا از جمله طبقه های پایین و سیاه پوستان- که بردگان آن روز را تشکیل می دادند- از حق رای محروم بودند. تا پایان جنگ جهانی اول طبقه زنان امریکا نه حق رای دادن و نه حق انتخاب شدن در انتخابات را داشتند و این آزادی مدنی با تغییر اصل 19 قانون اساسی امریکا در سال 1920 میلادی به آنها تفویض شد. تا سال 1960 میلادی حق شرکت در انتخابات در بسیاری از ایالت های امریکا منحصر به مالیات دهندگان و افراد 21 سال به بالا بود و بدین ترتیب جوانان، افراد بدون شغل و درآمد و طبقه محروم و بیکار این کشور از شرکت در انتخابات عمومی محروم بودند. نهضت حقوق مدنی و شورش سیاه پوستان در اوایل سال 1960 میلادی این موانع قانونی را از بین برد و محدودیت سنی برای رای دادن را به 18 سال تقلیل داد.

 

احزاب سیاسی امریکا: اسطوره دو کلیسای سیاسی امریکا

مذهب و رقابت های سیاسی در امریکا

آمریکا آنگونه که هست

فرسایش مشارکت مدنی در امریکا

 

سرباز عقل: امریکا شناسی: حمید مولانا// امریکا شناسی| احزاب سیاسی امریکا| بحران حاکمیت، معنویت و فرهنگ در امریکا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">