غرب شناسی: امریکا شناسی: تاریخ و تمدن امریکا: بررسی نظام اجتماعی (قسمت سوم)
غرب شناسی
امریکا شناسی: تاریخ و تمدن امریکا: بررسی نظام اجتماعی (قسمت سوم)
درک ماهیت تمدن امریکا بدون بررسی نظام اجتماعی آن که بر پایه تمدن صنعتی و نظام سرمایه داری بنا شده، امکان پذیر نیست. نفوذ و سیر این تمدن در دنیای امروز و برخورد آن با فرهنگ های دیگر و نتایج حاصل از این جریان، در حقیقت شامل قسمت گسترده فعالیت های بین المللی و تغییر های جهانی است. در اروپا، ملیت فرد با اجتماع، جامعه و تولد او ارتباط دارد و بنابراین مشکل است که یک انگلیسی را به انگلیسی نبودن و یک سوئدی را به سوئدی نبودن متهم کرد. در امریکا، امریکایی بودن ناشی از محل تولد نیست. هر کس که ارزش های امریکایی را رد کند، امریکایی نیست. در امریکا، امریکایی، غیر امریکایی و ضد امریکایی بودن، با معیار قبولی و وفاداری او به ارزش های متداول امریکایی قضاوت می شود.
خودکامگی امریکا در طول تاریخ، همیشه باید و نباید ها را در سیاست خارجی امریکا متداول کرده و این حکم، سبب شده است که امریکایی ها در سیاسیت جهانی به اشتباه های خود اعتراف نکرده، همیشه حقیقت و خوبی را در طرف خود دیده و دفاع از مواضع خود را با دفاع از دموکراسی درآمیزند. در بمباران اتمی ژاپن در جنگ جهانی دوم، جنگ کره، جنگ ویتنام، مقابله با انقلاب اسلامی ایران، جنگ های خلیج فارس، و عراق و افغانستان، امریکا همیشه خود را فرشته پنداشته و طرف مقابل را به دیکتاتوری، عقب ماندگی و شیطنت متهم کرده است. این سیاست تبلیغاتی دولت، در شکل گیری ذهنیت امریکایی ها موثر بوده و باعث بسیج افکار عمومی در حمایت از سیاست های خارجی این کشور شده است.
اسطوره استثنایی بود امریکا با دو منشور و در دو جهت موازی با یکدیگر، در قرون نوزدهم و بیستم شکل گرفت و تقویت شد. این دو اصل که یکی سیاسی و دیگری روانی است، قسمت مهمی از ویژگی های تمدن معاصر و نظام امروزی امریکا را بیان می کند:
- ایجاد بزرگترین نظام یکپارچه جدید ملت- دولت از ملیت های مختلف و ادغام آنها در فرهنگ عمومی، سیاسی و اقتصادی امریکا
- ماموریت امریکا به عنوان یک نظام و آئین خدادادی و برتر
منشور اول نه تنها اشغال نیم قاره امریکا و ترکیب جدید ایالات متحده را عملی کرد بلکه در قرن نوزدهم با تصرف و الحاق ایالت های جنوبی مانند کالیفرنیا و تگزاس- که به مکزیک تعلق داشت- مرزهای امریکا را وسعت بخشید؛ بنابراین دوره استعمارگری امریکا در سایه دکترین جیمز مونرو در فیلیپین، کوبا، هائیتی، پاناما و اقیانوس آرام شروع شد و سرزمین های جدیدی که به صورت مستعمره و قومیت اداره می شدند، جز جدانشدنی امپراتوری امریکا شد.
دکترین مونرو که با نام رئیس جمهور اسبق آن کشور در اویل قرن نوزدهم اعلام شد، امریکای لاتین و منطقه اقیانوس آرام و جزایر وابسته به آن را منطقه نفوذ امریکا اعلام و در حقیقت دخالت قدرت های بزرگ اروپایی را در این نواحی منع کرد. بدین ترتیب منشور دوم، پایه اصولگرایی امریکا و منع مشروعیت سلطه گرایی و یکی از مهمترین اصول سیاست خارجی و جهانی این کشور شد. تاریخ نشان می دهد که امریکا در لشکر کشیهای بین المللی، دخالت در امور سایر کشورها و بسیج افکار عمومی داخلی، همیشه اصل ماموریت خدادادی خود را علیه شیطان و برای نجات دموکراسی عنوان کرده است. امریکا در مدت سه قرن تاریخ خود، به طور متوسط بیش از هر کشور دیگر در دنیا، وارد جنگ و جدال با کشورهای دیگر شده و در تمام آنها از این اصول بیشترین استفاده را برده است.
منبع: مولانا، حمید. امریکا شناسی: فراز و فرود یک امپراتوری. موسسه انتشارات امیر کبیر، چاپ دوم، 1390، ص 41
کلمات کلیدی: اسرافیل، امریکا، امریکا شناسی، نظام اجتماعی امریکا، تمدن صنعتی امریکا، اروپا، انگلستان، انگلیس، سوئد، ارزش های امریکا، رویای امریکایی، سبک زندگی امریکایی، فرهنگ امریکا، سیاست خارجی امریکا، دموکراسی در امریکا، ژاپن، بمباران اتمی ژاپن، جنگ جهانی دوم، جنگ کره و امریکا، جنگ ویتنام و امریکا، انقلاب اسلامی ایران، جنگ خلیج فارس، جنگ های عراق و افغانستان، دیکتاتوری، افکار عمومی امریکا، اقتصاد امریکا، حکومت امریکا، ایالات متحده امریکا، کالیفرنیا، تگزاس، مکزیک، الحاق کالیفرنیا و تگزاس به امریکا، دکترین جیمز مونرو، فیلیپین، کوبا، اقیانوس آرام، امریکای لاتین، قدرت های بزرگ اروپایی، لشکرکشی های امریکا، ارتش امریکا، قدرت نظامی امریکا، ارتش ایران، قدرت نظامی ایران، جنگ های امریکا، جنگ جهانی سوم، قدرت های هسته ای جهان، جنگ هسته ای، اخرالزمان، نبرد اخرالزمان، تمدن امریکا
(کپی برداری از «اسرافیل» فقط با ذکر منبع مجاز است)
- ۹۶/۱۱/۰۷