دین بودایی و نقد نیچه به دین مسیحیت
دین بودایی و نقد نیچه به دین مسیحیت: با محکوم ساختن دین مسیحیت نمی خواهم ظلمی به دین خویشاوند آن، یعنی دین بودایی روا دارم که حتی از دیدگاه پیروان پرشمارتر است. هر دوی این ادیان پوچ انگارانه به هم تعلق دارند و ادیان تباهی اند و هر دو به شیوه ای جالب توجه با هم تفاوت دارند. منتقدان مسیحیت حال می توانند این دو دین را با هم مقایسه کنند و این مهم مرهون زحمت عالمان هندی است. دین بودایی صدها برابر واقع گرایانه تر از دین مسیحیت است و در آن میراث طرح عینی و بی طرفانه ی مسایل جسم را می توان دید که حاصل صدها سال جنبش پایدار فلسفی است. مفهوم «خدا» را، اگر هم مطرح شود، نادیده می انگارند.
از دیدگاه تاریخی دین بودایی تنها دین پوزیتیویستی حتی از جنبه نظریه شناخت آن (با پدیدارگرایی سخت گیرانه) است و هدف آن «نبرد با گناه» نیست، بلکه کاملا منطبق با واقعیت، «نبرد با رنج» است. از این دیدگاه دین بودایی که تفاوتی ژرف با دین مسیحیت دارد، از آن مرحله فریب خویشتن با مفاهیم اخلاقی گذر کرده و به زبان من به به فراسوی نیک و بد رسیده است.
نیچه: دجال| نقد مسیحیت در اندیشه های نیچه
بودیسم، هندوئیسم، یهودیت و مسیحیت
دو واقعیت فیزیولوژیکی وجود دارد که این آیین بر آن مبتنی و بس شایان توجه است، یعنی از یک سو با نوعی تحریک پذیری زیاده از حد در برابر حساسیت به گونه ای پاک درد را مطرح می سازد و بعد خردمندی فراوانی که در اثر زندگی بسیار طولانیِ آمیخته با مفاهیم و اعمال منطقی پدیده آمده است و در آن غریزه ی شخصی فدای ناسودمندی های عمومی می شود (این هر دو حالت را دست کم خوانندگان آثار من همانند خودم بر اساس تجربه چون اموری عینی می شناسند).
بر اساس همین شرایط فیزیولوژیکی گونه ای افسردگی پدید آمده است و دین بودایی برای مقابله با آن روشی بهداشتی دارد. برای مقابله با این حالت او رو به زندگی در فضای باز، زندگی آوارگان، حد نگه داشتن و پرهیز از خوراک های خاص و احتیاط در مصرف هر نوع الکل می آورد و این چنین از همه تحریکاتی که صفرا را به ترشح وا می دارد و خون را به جوش می آورد، جلوگیری می کند و فرد دیگر نباید در غم خویش با دیگران باشد.
بودا تصوراتی را الزامی می داند که آرام بخش یا سرورآور باشد و این چنین راهی برای دل کندن از دیگران فراهم می آورد. او نیکی و نیک بودن را شرط سلامتی می داند. نیایش چون زهد ناممکن است. هیچ دستور مطلق اخلاقی و اجباری وجود ندارد، حتی از آن جماعت دیر نشین نیز نشانی نیست (و می شود سر به بیابان نهاد). همه این کارها ممکن بود وسیله ای برای تحریک پذیری بیش از حد باشد. دقیقا به همین دلیل نیز بودا هیچ کس را به مبارزه با دگراندیشان فرا نمی خواند و آموزه هایش جز مبارزه ای با حس انتقام، نفرت و خشم نیست. (ترجیع بند تاثیر گذار و شاه بیت آیین بودایی این عبارت است: «با خصومت خصومت پایان نمی پذیرد») و این حقیقت است، زیرا دقیقا همین تحریک ها ممکن است برای نیل به هدف اصلی، یعنی پالایش جسمی و روحی خویش زیان آور باشد.
بودا با خستگی روحی خویش که با عینیتی بس سترگ (یعنی تضعیف علایق فردی و عدم میانه روی در خودخواهی) مطرح می شود، با بازگشت علاقه های معنوی به خویشتن خویش مبارزه کند. در آموزه های بودا خودخواهی وظیفه است و تنها یک امر الزامی وجود دارد که با آن می توان «چگونگی رهایی خویش از رنج» را مشخص کرد و آن محدود ساختن پالایش معنوی است (شاید خاطره آن مرد برای لحظه ای در ذهن زنده شود که با علمیت محض مبارزه می کرد، منظورم سقراط است، همو که مسأله ی خودخواهی فردی را به قلمروی اخلاق کشاند)
حضرت عیسی (ع) و مسیحیت نیهیلیست غرب
دجال و نقد مسیحیت در اندیشه های نیچه
پیدایش دین مسیحیت، حضرت عیسی (ع) و انجیل
شرط وجود آیین بودایی آب و هوایی بسیار معتدل، نرمخویی فراوان و آزادمنشی و پرهیز از نظامی گری و خاستگاه این جنبش، طبقه های بالا و حتی فرهیخته ای است که کانون این جنبش را تشکیل می دهند. از این رو در پی شادمانی، سکوت و والاترین هدف، یعنی بی نیازی هستند و به این مقصود نیز نایل می شوند دین بودایی دینی نیست که در آن فقط در پی کمال باشند زیرا کمال امری بس عادی است.
ولی در دین مسیحیت بیش تر غرایز افراد مظلوم و زیردست مطرح می شود، یعنی همان پایین ترین طبقه هایی که دین مسیحیت را با هدف شفای درد خویش، می کاوند. در دین مسیحیت سرگرمی و ابزار رفع کسالت ها همان اخلاق سنجش گناهان، انتقاد از خود و تفتیش وجدان است. در دین مسیحیت سخن از احساس عاطفی در برابر خدایی قدرتمند به میان می آید که پیوسته باید با نیایش او را حفظ کرد. در دین مسیحیت والاترین امور دست نایافتنی، یعنی همان موهبت یا برکت است.
نیچه در مقام تفکر مابعدالطبیه| فلسفه نیچه و مسیحیت
نقد یهودیت و مسیحیت در اندیشه های نیچه
دجال| نقد مسیحیت از دیدگاه نیچه
در دین مسیحیت خبری از مردم نیست و بهداشت را چون امری شهوانی مردود می دانند. کلیسا حتی با پاکیزگی مبارزه می کند (نخستین دستور سران دین مسیحیت پس از بیرون راندن مسلمانان از قرطبه آن بود که دویست و هفتاد حمام عمومی این شهر را ببندند).
دین مسیحیت تعبیری خاص از خشونتِ با خویشتن و دیگران، نفرت از دگر اندیشان و خواست متابعت است. تصورهای تیره و تار و خشمگین همیشه در دین مسیحیت مطرح می شود و والاترین حالت مطلوب از بین والاترین ها همان احساس مبتلایان به صرع است. غذا را چنان بر می گزینند که برای انسان های ضعیف مناسب باشد و اعصاب را تحریک کند.
دین مسیحیت خصومتِ به نهایت درجه با اربابان زمین و اشراف و در عین حال رقابتی پنهان است (زیرا جسم را به آنان وا می نهد و تنها در پی روح هستند). نفرت از روح، از غرور، دلاوری، آزادی و آزادی خواهیِ عقل جنبه ای دیگر از دین مسیحیت است. نفرت از ادراک حسی، از شادکامی در ادراک و اصولا هر نوع شادکامی هم امری کاملا مسیحی است.
تاریخ شکل گیری مسیحیت و تحریف آن
زندگی حضرت عیسی (ع) و نقش یهودیان در تحریف مسیحیت
سرباز عقل: دجال: فردریش نیچه // دین بودایی و نقد نیچه به دین مسیحیت