نیچه: دجّال: نقد مسیحیت در اندیشه های نیچه 4
نیچه
دجّال: نقد مسیحیت در اندیشه های نیچه 4
دورویی همان ایرادی است که «نخستین مسیحیان» به احتمال بسیار زیاد مطرح کرده اند! نخست ممتازان بودند که چنین شدند، زیرا نفرت از نجسان، دیگر نیازمند هیچ دلیلی نبود. «نخستین مسیحی» (می ترسم این همان «آخرین مسیحی» باشد که شاید او را ببینم) از سر پست ترین غرایز خویش علیه تمام ممتازان شورش و پیوسته برای دستیابی به حقوق برابر زندگی می کند و می جنگد...
اگر دقیق بنگریم، چاره ی دیگری ندارد. اگر بخواهد خود «خدای برگزیده» یا «معبد خدا» یا «داور فرشتگان» باشد، در اساس انتخاب دیگر او، برای مثال صداقت عقل، مردانگی، غرور، زیبایی و آزادی دل و به سادگی همه ی «عالم» خواهد بود.- بدی فی نفسه... اخلاق یا به عبارت دیگر هر واژه ای در دهان «نخستین مسیحی» دروغ است و هر رفتاری که می کند، تحریف غریزه است- همه ارزش های او، همه هدف هایش زیان آور است، اما به هر کس و هر امری که نفرت ورزد، آن امر ارزشمند می شود... مسیحی، مسیحی روحانی با آن ویژگی خاص خود، معیاری برای ارزش هاست...
آیا نگفته بودم که در سراسر عهد جدید تنها یک شخصیت است که باید به او احترام نهاد؟ پیلاتوس، آن حاکم رومی. او هیچگاه رفتار یهودیان را جدی نمی دانست و تن به آن نمی داد. حال، یک یهودی بیشتر یا کمتر چه توفیری دارد؟... این تمسخرِ ناب فردی رومی که سوء استفاده ای بی شرمانه از واژه ی «حقیقت» را در برابرش مطرح ساختند، به عهد جدید (انجیل) تنها واژه ای را افزود که بس غنی و ارزشمند است- این همان واژه، همان علت غایی نقد و نابودی این است: «حقیقت چیست؟»...
اسرافیل: دجّال: تلاشی برای نقد مسیحیت: فردریش ویلهلم نیچه