نیچه. دجّال: نقد مسیحیت در اندیشه های نیچه
نیچه
دجّال: نقد مسیحیت در اندیشه های نیچه
ایمان در تمام دوره ها، برای مثال ایمان لوتر، تنها ردا، حجاب و پرده ای بوده است که در پس آن غرایز به بازی خود مشغول بوده اند... ایمان را، من پیش تر هوشمندی واقعی مسیحی نامیده ام، زیرا پیوسته تنها از ایمان سخن می گویند و بر اساس غرایز رفتار می کنند... در عالمِ تصورهای مسیحیان حتی امری وجود ندارد که به واقعیت نزدیک باشد، برعکس در نفرت غریزی نسبت به هر واقعیتی عنصر محرک و تنها محرک ریشه های مسیحیت را دیده ایم.
نتیجه چیست؟ این که در این روانشناسی، خطا بس فاحش ، یعنی تعیین کننده ماهیت است و بر آن نام جوهر را می نهیم. در این جا مفهومی از بین رفت و تنها واقعیت نیز جایگزین آن شد و همه مسیحیت به سوی نیستی غوطه ور خورد! اگر از بلندا بنگریم، این غریب ترین شیوه ی برخورد با واقعیت ها که نه تنها وجودش وابسته به خطاست، بلکه تنها در خطاهای زیان رساننده و مسوم کننده ی زندگی و دل و حتی دینی چون نمایش خدایان می شود، نمایشی برای آن خدایانی است که در عین حال فیلسوف هم هستند و برای مثال من به آنان در آن مباحث مشهور جزیره ناکسوس برخوردم.
درست در لحظه ای که نفرت از آنان ( و از خود ما) کاستی می گیرد، آنان از این نمایش مسیحیان سپاس می گویند و آن جِرم آسمانی کوچکی که نام زمین را بر آن نهاده اند، شاید به دلیل همین پیش آمد مضحک شایسته ی عنایت و دخالت خدا در آن باشد... این مسیحیان را کم ارزش نپنداریم، زیرا مسیحی که تا سر حد بیگناهی تحریف شده، بسیار برتر از میمون است و با نگاهی به مسیحیان در می یابیم که نظریه ی مشهور سرمنشأ وجود، جز تعارفی صرف نیست...
اسرافیل: دجال: نقد مسیحیت در نظر نیچه: فردریش ویلهلم نیچه