امریکا شناسی| صنایع فرهنگی و رسانه های امریکا| آزادی مطبوعات در امریکا
امریکا شناسی| صنایع فرهنگی و رسانه های امریکا| آزادی مطبوعات در امریکا: آزادی مطبوعات مانند واژه آزادی یک مفهوم نسبی است و نه یک پدیده مطلق. در طول تاریخ و در عصر کنونی، معنا و عملکرد آزادی مطبوعات و رسانه ها نیز متاثر از فرهنگ ها و نظام های سیاسی و اقتصادی مختلف، متفاوت بوده است. چون بیشتر مطبوعات، صنایع فرهنگی و رسانه های امریکا بازرگانی بوده و در یک نظام سرمایه داری اداره شده اهداف اصلی آنها سوداگری و منافع مالی و مادی است، آزادی عمل و حدود فعالیت بازیگران صنایع فرهنگی، صاحبان رسانه، روزنامه نگاران و به طور کلی، کارمندان شاغل در رسانه ها، همگی به منافع و شرایط مالکیت این گونه بنگاه ها مربوط است.
از جنبه نظری و عملی ملاحظه می شود که در چنین شرایطی آزادی مطبوعات و رسانه ها در امریکا با آزادی ناشران، روزنامه نگاران، نویسندگان و صاحبان شرکت های بازرگانی در بیان و انتشار عقاید خود و اخبار مورد نظر، مترادف است. آزادی مطبوعات، رسانه ها و صنایع فرهنگی در بسیاری موارد، آزادی از نظارت و سانسور حکومت ها و دولت محسوب می شود. چنین تعریف ساده و کلی از آزادی رسانه ها و بیان در قرن هجدهم میلادی که به موازات توسعه مکتب اقتصاد سرمایه داری و ترویج مالکیت های بزرگ خصوصی و همسان با افکار و اندیشه های لیبرالیسم و آزادی فردی- و نه اجتماعی- صورت می گرفت. این ترازوی آزادی را به نفع ناشران، سرمایه داران، روزنامه نگاران و نویسندگان سنگین کرد.
نفوذ یهودی ها بر رسانه های امریکا
آزادی مطبوعات و رسانه ها در این اوضاع، آزادی تولید و تکثیر برای ناشران و نخبگان سیاسی و اقتصادی شد و نه آزادی مخاطبان، مردم، خوانندگان و بینندگان به آنچه علاقه و احتیاج دارند. در این معامله، پول، مالکیت، عقاید نخبگان و دلالان سیاسی و اقتصادی مطرح است و نه الزاما حقوق و رفاه اطلاعاتی و ارتباطی توده ها و مردم جامعه؛ در حالی که آزادی حقیقی و واقعی مطبوعات و رسانه ها امروز نه تنها با آزادی ناشران، نویسندگان و روزنامه نگاران مربوط است، بلکه بیش از همه با آزادی و حق دسترسی شهروندان به اطلاعات مفید و مورد نیاز و با درجه توانایی آنها در دریافت مطالب و اطلاعات مورد نظر و نیاز همراه است.
زیرساخت عملی مطبوعات، صنایع فرهنگی و رسانه های امریکا را می توان به صورت زیر خلاصه کرد: به جز قسمت بسیار کوچکی از صنایع فرهنگی و رسانه های امریکا که از سوی فرقه های مذهبی، مراکز و موسسه های فرهنگی، مانند: دانشگاه ها، صندوق های خیریه و گروه های اجتماعی و سیاسی ویژه اداره و حمایت می شود، تمامی صنایع فرهنگی و رسانه های امریکا از روزنامه و مجله گرفته تا رادیو، تلویزیون، سینما، تئاتر، اتشار کتاب، ویدئو و لوح های فشرده، همگی بر مبنای کسب سود و با تکیه بر معادله ها و فرمول های تجاری، بازرگانی و مالی اداره می شوند. بیشتر تولید و توزیع صنایع فرهنگی و رسانه های امریکا در اختیار و انحصار شرکت ها و بنگاه های بزرگ بازرگانی است.
صنایع فرهنگی و قدرت نرم در امریکا
رسانه های امریکا| آزادی بیان در امریکا
بیش از 90 درصد درآمد و منابع هزینه و بودجه صنایع فرهنگی و رسانه های امریکا را پیام های تجاری و بازرگانی تشکیل می دهد. برای جلب آگهی و منابع درآمد کافی، رسانه ها مجبورند با شمارگان بالاتر و توزیع گسترده عمل کنند و برای جلب مخاطبان، برنامه های رسانه ها باید با سلیقه و خواست غریزی خوانندگان، شنوندگان و بینندگان همراه و همسو باشند. به عبارت دیگر، کیفیت برنامه های رسانه ها، صنایع فرهنگی و نیاز جامعه و طبقه های مختلف اجتماعی، فدا و دستخوش بالا رفتن هرچه بیشتر شمارگان می شود؛ زیرا کمیت و کیفیت مخاطبان است که بهای پیام ها را از سوی آژانس های تبلیغاتی برای رسانه ها تعیین می کند. کوتاه سخن اینکه رسانه به عنوان یک کالای مصرفی و نه یک پیام اجتماعی مورد نیاز در دسترس عامه قرار می گیرد.
در تابستان سال 2000 میلادی مقارن با برگزاری کنوانسیون های احزاب جمهوری خواه و دموکرات امریکا در فیلادلفیا و لوس آنجلس، برای انتخاب نامزدهای نهایی ریاست جمهوری- که در آن جرج دبلیو بوش از طرف جمهوری خواهان و ال گور (معاون ریاست جمهوری امریکا در دوره بیل کلینتون) از سوی دموکرات ها در صف مقدم قرار داشتند- دو نشریه پرتیراژ امریکا مطالب روی جلد و مقاله های اصلی خود را به فرهنگ مبتذل و رسانه های جمعی شرم آور اختصاص دادند.
نشریه فرهنگی اینترنت ویکلی که یکی از مشوقان و سخنگویان قدیمی و پر و پاقرص رسانه های سرگرمی و صنایع تفریحی شرکت های غول آسای اطلاعاتی و مطبوعاتی این کشور است، با عنوان روی جلد «آیا حدی وجود دارد؟» در گزارش و مقاله اصلی خود از کثافت، نامحجوبی، خشونت و وقاحت- که این روزها بر فرهنگ امریکا حکومت می کند- صحبت کرد و پرسید: «آیا بالاخره از حد معمولی تجاوز کرده ایم؟» (شماره 17 اوت) موضوع انتقادی و مورد بحث این نشریه، فیلم های اخیر هالیوود، برنامه های وقیحانه شبکه های تلویزیونی، نوار و صفحه های موزیک به اصطلاح «مورد علاقه عامه به ویژه جوانان»، برنامه های بی عفت، پیام ها، شایعه ها و هجویه های مطبوعاتی- که در سایه فناوری های دیجیتال جدید و همچنین اینترنت در چند سال اخیربه بالاترین درجه خود رسیده است- بود.
صنایع فرهنگی امریکا| امریکا به مثابه امپراطوری
رسانه ها و دیپلماسی عمومی در امریکا
سوداگری و کوشش برای جلب توجه جوانان و حتی کودکان، طمع برای تسلط هر چه بیشتر بر بازارهای صنایع سرگرمی، تفریحاتی و اطلاعاتی با عنوان دکترین آزادی، محتوای انواع رسانه ها و نشریه های مطبوعاتی را در جامعه امریکا به میزان بسیار زیادی بی ارزش کرده است. بر اساس آمار موجود، شمارگان مبتذل ترین نوار موسیقی اخیر امریکا در داخل کشور، به 25 میلیون رسیده و تعداد جهانی این آهنگ ها رو به افزایش است.
یک ماه قبل، در ماه ژوئیه سال 2000 میلادی، آگهی روی جلد و مقاله اصلی مجله نیوزویک (شماره 3 ماه ژوئیه) به بیماری چاقی 6 میلیون کودک امریکایی، اختصاص داده شده بود که این نشریه آن را در عنوان خود «شرم آور و شرم آورتر» نامید. بر اساس گزارش نیوزویک- که آمار موثق دولتی را پشتوانه خود دارد- بیماری چاقی و پرخوری که نتیجه الگوی جامعه مصرفی امریکاست، یک سوم از مجموع کودکان این کشور را در طول زندگی با عوارض جسمی از پرخوری و مصرف خوراکی های زیان آور تهدید می کند و این بحران همچنان رو به افزایش است. بر اساس پژوهش های انجام شده، این نسل کودکان و نوجوانان که آنها را نسل پپسی کولا و نسل مک دونالد نام گذاری کرده اند، عموما تحت کنترل و برنامه ریزی صاحبان صنایع غذایی هستند و بر اثر تبلیغ و تلقین پیام های رسانه ای، به غذاهایی روی آورده اند که بیشتر پزشکان آن را آشغال می نامند.
گسیختگی خانواده، دوری والدین از کودکان و نوجوانان، انواع رسانه های دیداری و شنیداری و سرگرم کننده کودکان با اینترنت نه تنها آنان را از فعالیت های بدنی و ورزشی سالم باز می دارد، بلکه با برنامه های غیر آموزشی، تجاری و هجو، سطح فرهنگ، قدرت اراده و تشخیص این گروه را در جامعه تقلیل می دهد. آمار ملی نشان می دهد که یک فرد امریکایی به طور متوسط روزانه پنج تا هفت ساعت تلویزیون تماشا می کند! نیوزویک در مقاله ای که به عملکرد شرم آور رسانه های جمعی اختصاص داده بود، نوشت: «سینما و فیلم با آزار و وسوسه، ما را به ابتذال، خباثت، پستی و زشتی آشکار، مشغول و درگیر کرده است». این مجله بند آخر گزارش خود را چنین پایان می دهد: «حرمت اجتماعی یک فرد، با سطح اقتصادی وی پیوند خورده است. در امریکا، مزه، ذائقه و سلیقه بد، دموکراتیک است و هر کسی در آن سهیم بوده و حتی از آن لذت می برد»
در آن سال، ال گور و جرج دبلیو بوش نامزدهای ریاست جمهوری امریکا نیز که هر دو اصلاحات را محور اصلی مبارزه های انتخاباتی خود عنوان کرده بودند، نتوانستند در مقابل این بحران فرهنگ مبتذل سکوت کنند وبا توجه به افزایش نارضایتی مردم از سقوط اخلاق در جامعه امریکا، به انتقاد از وضع نامطلوب فرهنگ عمومی پرداختند. جمهوری خواهان و گروه نو محافظه کاران این حزب به رهبری بوش افول فرهنگ رسانه ای را در امریکا بخشی از افول اخلاق و مذهب و سنت در آن کشور (امریکا) شمرده و موفق شدند. برای نخستین بار در تاریخ امریکای معاصر، با اتکاء به مسائل فرهنگی، نظر رای دهندگان را از مواضع اجتماعی، اخلاقی- که در راستای خواست اکثریت مردم تصمیم گیری کرده بودند- به خود معطوف کنند. ولی این ناسالم بودن و بی سامانی فرهنگی و رسانه ای امریکا، سال هاست که در حال تکوین بوده و ادامه دارد.
این انتقاد دولتمردان و چند نشریه امریکا از فرهنگ عامه امریکا برای چه بود؟ مگر هالیوود، هنرپیشه های پولدار، کارگردانان ثروتمند، مدیران شرکت های فیلم سازی و یا سینماها و دیگر وسایل سرگرمی و تفریحی امریکا- که به گروه شو بیز یعنی بازرگانی نمایشی معروف هستند- پشتیبان مالی و حامی دائمی احزاب دموکرات ها و جمهوری خواهان نیستند؟ مگر مجله نیوزویک از کمپانی واشنگتن پست نبوده و این کمپانی صاحب و شریک تعداد زیادی از موسسه های رادیویی- تلویزیونی و صنایع فرهنگی امریکا نیست؟ مگر نشریه هفتگی اینترتینمنت ویکلی از نشریه های مجله تایم و کمپانی متعلق به آن نیست؟ و کیست که نداند کمپانی تایم و شبکه تلویزیونی سراسری سی.ان.ان هم اکنون بخشی از کمپانی غول آسای بزرگ تری است که بر صنایع اینترنت تسلط دارد؟
نفوذ صهیونیست ها بر رسانه های امریکا
این واقعیتی آشکار است که برنامه های فرهنگی، رسانه ای و مطبوعاتی به حدی تنزل کرده است که اکنون حتی گروهی از سردمداران و دست اندرکاران این بخش را نگران کرده است. ترس آنها این است که در مقابل اعتراض خانواده ها و مردم امریکا مبادا بازار بزرگی را که در تصرف دارند، از دست بدهند. به عبارت دیگر این صاحبان، مالکان، کارگزاران و نخبگان صنایع فرهنگی و رسانه ها هستند که باید خط قرمز و حدود کار خود را تعیین کنند. در یک قرن اخیر، مطبوعات و رسانه های امریکا گرفتار یک سلسله تناقض های بزرگ و بحرانی شده اند؛ سرگرم کردن مردم و سوداگری و نه اطلاع رسانی و نظارت بر امور رفاه عمومی، وظیفه اصلی مطبوعات و رسانه های امریکا شده است.
از سوی دیگر، تجربه جنگ خلیج فارس و اولین حمله امریکا به عراق در اوایل دهه 1990 میلادی و پوشش رسانه های امریکا در حمله آن کشور (امریکا) به افغانستان و عراق، ثابت کرد بسیاری از مطبوعات و شبکه های رادیو- تلویزیونی و اطلاع رسانی ایالات متحده امریکا، از جمله نیویورک تایمز- روزنامه نخبگان امریکا- به عمد و ناخودآگاه به ابزار تبلیغاتی کاخ سفید و وزارت دفاع امریکا تبدیل شده و با زمینه سازی مقدماتی، آغاز جنگ در ذهن افکار عمومی را تهیه دیدند.
در اواخر سال 2008 میلادی و اوایل سال 2009 میلادی بسیاری از مطبوعات امریکا، از جمله نیویورک تایمز اعتراف کردند که در جریان حمله امریکا به عراق و در موارد مربوط به شکنجه زندانیان در خلیج گوانتانامو و همچنین زندان ابوغریب در عراق، خبرنگاران و نویسندگان آنها، فریب پروپاگاندا و تبلیغات مقام های امریکا و مسئولان کاخ سفید و پنتاگون- وزارت دفاع امریکا- را خورده اند.
مالکیت و آزادی بیان در امریکا 2
کنترل و سانسور رسانه ها در امریکا
سرباز عقل: امریکا شناسی: حمید مولانا // امریکا شناسی| صنایع فرهنگی و رسانه های امریکا| آزادی مطبوعات در امریکا
- ۹۷/۱۱/۱۱