علوم اجتماعی و رودربایستی با عقلانیت: قسمت سوم : تفکیک «باید» از «هست»، قطع ریشه «حقوق بشر»
علوم اجتماعی و رودربایستی با عقلانیت
قسمت سوم
تفکیک «باید» از «هست»، قطع ریشه «حقوق بشر»
یکی از منشاء های این گونه «عمل گرایی» و منفعت گرایی افراطی در حوزه علوم اجتماعی و به ویژه علوم سیاسی که مسأله «قدرت» مطرح است، این سردرگمی از پایان قرن نوزده تا امروز دهه به دهه برجسته تر شده و به زیر سوال رفتن «حکمت نظری»، متزلزل شدن معرفت شناسی، انسان شناسی و هستی شناسی و تردید در همه بنیان های فلسفی و دست کم به بریدن رابطه میان «حکمت عملی» و «حکمت نظری» انجامیده است.
«باید»ها را از «هست»ها، منفک و بیگانه کردند، تعلیق «اخلاق» و پادرهوایی «حقوق»، به ویژه از هیوم به بعد رسما در فلسفه غرب، صورت بندی و نهادینه شد. کانت نیز به شکل دیگری و ناخواسته آن را تئوریزه کرد و آنگاه به تدریج این دیدگاه و معرفت شناسی هیوم و کانت بنیان های «علم سیاست» (و سایر علوم انسانی) را در غرب، زیر و رو کرد زیرا رابطه حکمت عملی و نظری، گسسته و مبنای استدلالی «حکمت عملی» منتفی شد.
جدایی «باید» از «هست» بدین معنی است که شما در حوزه علوم سیاسی، اقتصاد و حقوق بشر، دیگر نه می توانید استدلال فلسفی کنید، نه استدلال «هستی شناختی» و نه «انسان شناختی»، هیچ یک دیگر امکان نخواهد داشت؛ زیرا یک مانع معرفت شناختی غیر قابل عبور میان «هست» و «باید» تعبیه شد که این، حمله ای بسیار خطرناک به بنیاد های فلسفی «سیاست، حقوق و اخلاق» بود. شاید کمتر کسی ابتدا متوجه ضربه بزرگی شد که از ناحیه «اپیستمولوژی» «کانت»، به «حقوق و اخلاق» وارد گشته بود، اما اصولا همه شقوق هر حکمت عملی و هر نوع نظام سازی، عملا فاقد مبنای نظری و صرفا مبتنی بر ادعا شد.
مطالب مرتبط:
تعریف «قدرت و مشروعیت» مسبوق به تعریف «حق»
تبیین «حقوق» بدون تبیین «آدم و عالم» محال است
حسن رحیم پور ازغدی: علوم اجتماعی و رودربایستی با عقلانیت
(کپی برداری از «اسرافیل» فقط با ذکر منبع مجاز است)