سرباز عقل

مطالبی درباره فلسفه و جامعه شناسی | غرب شناسی | شرق شناسی | اسلام و ایران | رسانه و تکنولوژی | سیر مطالعاتی

سرباز عقل

مطالبی درباره فلسفه و جامعه شناسی | غرب شناسی | شرق شناسی | اسلام و ایران | رسانه و تکنولوژی | سیر مطالعاتی

مشخصات بلاگ
سرباز عقل

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ»
«إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَومٍ حَتّىٰ یُغَیِّروا ما بِأَنفُسِهِم»
خداوند سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمی‌دهد مگر آنکه آنان آنچه را در خودشان است تغییر دهند. (قرآن کریم. سوره مبارکه رعد آیه 11)

نیچه و نقد مسیحیت

 

دجال| نقد مسیحیت و یهودیت در اندیشه های نیچه: تاریخ اسرائیل از جنبه ی نمونه ای، از تاریخ همه گونه های طبیعت زدایی ارزش های طبیعی بس ارزشمند است و من در اینجا به پنج واقعیت آن اشاره می کنم. در ابتدا، به خصوص در دوره پادشاهی، اسرائیل نیز در همه امور خود رفتاری صحیح، یعنی رابطه ای طبیعی داشت. خدای یهوه بیانگر قدرت و آگاهی، شادکامی صرف، امید به خویشتن و وجودش سرشار از پیروزی و نجات بود و با او به طبیعت اعتماد می کردند و می گفتند آن قوم اگر به هر چه و به خصوص باران نیاز داشته باشد، طبیعت ارزای خواهد کرد.

 

یهوه خدای اسرائیل و در نتیجه خدای عدالت و منطق هر قومی است که قدرتمند و وجدانش آسوده باشد. در آیین های جشن، هر دو جنبه این تایید خویشتن قومی را می توان مشاهده کرد، یعنی آن قوم به پاس سرنوشت شکوهمندی که در آسمان برای او مقدر ساخته اند، سپاس می گوید و از گردش سال و گله داری و کشاورزی خویش راضی است. این حال تا مدت ها، حتی در آن زمانی که به سبب هرج و مرج داخلی و حمله آشوری ها این وضعیت از بین رفت، جنبه ای آرمانی نداشت. اما این قوم، آن والاترین آرزوی خویش، یعنی رویای پادشاهی را حفظ کرد و یهوه، سرباز و در عین حال دادگری سختگیر بود و به خصوص آن پیامبرِ نمونه (یعنی منتقد و طنز پرداز آن روزگاران) عیسی نیز چنین کرد. اما هیچ امیدی برآورده نشد.

 

آن خدای کهن قادر به ایفای هیچ یک از کارهای گذشته خود نبود. باید او را راهی دیار دیگری می کردند. چه شد؟ برداشت خویش از او را دگرگون ساختند، یعنی مفهوم او را عاری از طبیعت مطرح و به چنین بهایی او را حفظ کردند. یهوه، همان خدای عدالت که دیگر با اسرائیل یکی نبود، بیانگر احساس قومی آنها و تنها خدایی مشروط به شرایط خاص شد... مفهوم او ابزاری در دستان روحانیون هرج و مرج طلبی شد که هر نیک بختی را به پاداش و هر بدبختی را به جزای نافرمانی و «گناه» تفسیر می کردند، یعنی آن دروغین ترین اشاره ها در شرح و تفسیر «نظم اخلاقی عالم» را ارائه کردند و با آن برای همیشه مفهوم «علت» و «معلول» را واژگون ساختند.

 

هرگاه که با پاداش و جزا، علیت طبیعی را از عالم بگیریم، نیاز به علیتی ضد طبیعی داریم، یعنی تمامی پسمانده های امور غیر طبیعی نیز در پی آن مطرح می گردد. خدایی که می طلبد، به جای خدایی مطرح شد که یاری می رساند، پند می داد و در اساس این واژه الهام بخش دلاوری و اعتماد به نفس بود.... اخلاق دیگر نشانگر شرایط زندگی و بالندگی هر قومی نیست، دیگر پست ترین غریزه زندگی نیست، بلکه بدل به امور انتزاعی و متضاد زندگی شده است، یعنی اخلاق بدل به پست ترین شکل بنیادین خیال و «چشم زخمی» برای همه امور شده است.

 

دین بودایی و نقد نیچه به دین مسیحیت

نقد یهودیت و مسیحیت در اندیشه های نیچه1

 

اخلاق یهودی یا همان اخلاق مسیحی چیست؟ اتفاقی از سر بی گناهی، بدبختی آلوده به مفهوم «گناه»، نیک بختی چون خطر، «وسوسه» و احساس ناپسند فیزیولوژیک آلوده به سمِ کِرمِ وجدان...

 

مفهوم خدا را تحریف کردند و با این کار مفهوم اخلاق نیز تحریف شد، با این حال روحانیون یهودی این کار را کافی ندانستند. کل تاریخ اسرائیل به هیچ دردی نمی خورد و باید آن را دور ریخت. همین روحانیان، آن تحریف شگفت انگیز را انجام دادند و سند آن بخش هایی وسیع از کتاب عهدین است، یعنی پیشینه قوم خود را با تمسخری بی همانند خلاف همه روایت ها و واقعیت های تاریخی، به قالب دینی درآوردند، به بیان دیگر از آن مکانیسم رسیدگی به گناه در برابر یهوه و مجازات، پرهیزکاری در برابر یهوه  و پاداش آن را پدید آوردند.

 

نیچه و نقد دین مسیحیت

 

اگر تفسیرهای هزاران ساله ی تاریخی کلیسا احساس ما را برای درک صداقت در تاریخ از بین نبرده بود، این ننگ آورترین ماجرای تحریف تاریخ برای ما بسی دردناک تر بود. فیلسوفان به کلیسا نیز یاری رساندند، یعنی همان دروغ «نظم اخلاقی جهان» را در سیر تکاملی فلسفه و حتی فلسفه جدید مطرح کردند. «نظم اخلاقی جهان» چیست؟

 

می گویند پیوسته اراده ی خدایی وجود دارد و این اراده به انسان اجازه می دهد تا کاری را به انجام رساند و ارزش هر قومی بستگی به میزان پیروی از این اراده خدا دارد و بر سرنوشت هر قومی اراده خدا حاکم است، یعنی این اراده در قالب جزا یا پاداش، بسته به میزان پیروی اثبات می گردد. ولی واقعیت خلاف این دروغ فلاکت بار است: انسانی انگل وار که تنها با بهره کشی از افراد و با سلامت رشد کرده و بالیده است، یعنی روحانی، از نام خدا سوء استفاده می کند، یعنی ارزش اموری را که خود مشخص می کند، «قلمروی خدا» می نامد و بر ابزارهایی که به برکت آنها می توان به این وضعیت رسید یا آن را حفظ کرد، اراده خدا نام می نهند.

 

او با شرارت خونسردانه ی خویش، همه اقوام دوره ها را با این معیار می سنجد که آیا آنان از حاکمیت روحانیان بهره می جویند یا با آنان مخالفت می ورزند. آنان را هنگام کار هم می توان دید، همین روحانیان یهودی، عظیم ترین دوره تاریخ اسرائیل را بدل به دوره تباهی و تبعید کردند و این فلاکت طولانی به جزایی ابدی برای دوره های طولانی بدل شد، یعنی همان دوره ای فرا رسید که روحانی در آن هیچ اهمیتی نداشت.

 

آنان از شخصیت های بسیار آزاد تاریخ، بسته به نیاز خویش تابعان و پیروان یا مشرکانی بدبخت را پدید آوردند و روان شناسی را به قالبی ابلهانه و دو بخش «فرمانبردار یا غیر فرمانبردار از خدا» ساده ساختند. حتی گامی فراتر نیز برداشتند: «اراده ی خدا» (یعنی شرایط حفظ قدرت کشیش) باید بر همگان آشکار باشد و برای دستیابی به این هدف نیاز به «وحی» است. به زبان ساده تر، یعنی جعل تمام منابع ضروری بود تا «کتاب مقدسی» کشف شود و با شکوهمندی تمام، با روزهای جزا و فریادهای استغاثه آن «گناه» آشکار گردد.

 

«اراده خدا» مدت هاست که مشخص است، همه بیماری ها به دلیل بیگانگی انسان با «کتاب مقدس» است... بر موسی «اراده الهی» به قالب وحی نازل شد.. چه اتفاقی افتاد؟ روحانی با سختگیری و وسواس حتی تا سر حد باج های ریز و درشتی که باید به او پرداخت (خوشمزه ترین بخش های گوشت را فراموش نکنید، زیرا جناب روحانی فقط استیک میل می فرمایند)، پیش رفت و خلاصه برای همیشه هر آنچه را می خواست به قالب «اراده خداوند» در آورد... از این زمان به بعد همه امور زندگی چنان تنظیم شد که وجود روحانی همه جا اجتناب ناپذیر باشد.

 

در کل پدیده های طبیعی زندگی، زمان تولد، ازدواج، بیماری و مرگ، تا چه رسد به مراسم قربانی (یعنی سر غذا)، روحانی سخن می گوید و سر و کله این انگل مقدس پیدا می شود تا آن مراسم را غیر طبیعی سازد یا به اصطلاح خودش «تقدس بخشد»، زیرا باید دانست که هر رسم اخلاقی، هر نهاد طبیعی (دولت، قانون، ازدواج، پرستاری از بیماران و یاری به فقیران)، یعنی هر نیاز برخاسته از غریزه زندگی، خلاصه هر آنچه خود ارزشمند است، با این انگل وارگی روحانی (یا نظم اخلاقی جهان) از اساس بی ارزش و ضد ارزش می شود . در نهایت باید آن را تحریم کرد. این چنین برای اعطای این ارزش ها نیاز به قدرتی است که طبیعت را نفی کند و خود نخستین ارزش را پدید آورد...

 

بودیسم، هندوئیسم، یهودیت و مسیحیت

نقد مسیحیت در اندیشه های نیچه 4

دجال: نقد مسیحیت در اندیشه های نیچه

 

روحانی طبیعت را بی ارزش می کند و تقدس آن را از بین می برد و حیاتش تنها بسته به همین کار است. نافرمانبرداری از خدا، یعنی مخالفت با روحانی و قانون، حال دیگر گناه نامیده می شود و راه آشتی مجدد با خدا بسیار ارزان و تضمین شده است، یعنی روحانی است که امکان رستگاری را فراهم می سازد...

 

سرباز عقل: دجال: تلاشی برای نقد مسیحیت: فردریش نیچه/// دجال| نقد مسیحیت و یهودیت در اندیشه های نیچه

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">