سرباز عقل

مطالبی درباره فلسفه و جامعه شناسی | غرب شناسی | شرق شناسی | اسلام و ایران | رسانه و تکنولوژی | سیر مطالعاتی

سرباز عقل

مطالبی درباره فلسفه و جامعه شناسی | غرب شناسی | شرق شناسی | اسلام و ایران | رسانه و تکنولوژی | سیر مطالعاتی

مشخصات بلاگ
سرباز عقل

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ»
«إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَومٍ حَتّىٰ یُغَیِّروا ما بِأَنفُسِهِم»
خداوند سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمی‌دهد مگر آنکه آنان آنچه را در خودشان است تغییر دهند. (قرآن کریم. سوره مبارکه رعد آیه 11)

دین و دنیا

جمعه, ۵ آبان ۱۳۹۶، ۰۸:۳۱ ب.ظ

.

دین و دنیا | سرباز عقل: نکته ای که معمولا به آن توجه نمی شود این است که عالم جدید غیر دینی است و اگر می شد دین را با عالم غیر دینی سازش داد، آن عالم دیگر غیر دینی نبود. می گویند عالم جدید غیر دینی است نه ضدّ دین، و می پندارند که عالم غیر دینی نسبت به دین بی طرف است، یعنی دینداری و بی دینی هر دو در آن واحد می تواند جایی داشته باشند. البته در عالمی که غیر دینی است و نظم و قانونِ غیر دینی دارد، ممکن است کسانی اعتقادات دینی داشته باشند، اما آنها باید اعتقادات را برای خود حفظ کنند و آن را در نظم امور و در علم و عمل و سیاست دخالت ندهند. پس در عالم غیر دینی، گرچه آزادیِ اعتقاد نفی و رد نمی شود، قانون دین را هم نمی پذیرند و اگر بپذیرند، دیگر آن عالم، عالم غیر دینی نیست. به عبارت دیگر، اگر راست باشد که عالم متجدد غیر دینی است، از قانون غیر دینی پیروی می کند و این همان معنی است که به جدایی سیاست از دین تعبیر شده است و البته در این بیان، سیاست را باید به معنای بسیار وسیع گرفت، زیرا در عالم متجدد، حقوق و قوانین و معاملات و اقتصاد و فرهنگ هم نسبت به دین استقلال دارد.

.

تصور شایع و فهم همگانی این است که دنیا، در هر وقت که باشد، زمین و مجموعه چیزهای موجود در آن است و هر چیزی ممکن است به چیزهای موجود افزوده شود، یعنی بشر می تواند دنیا را به اختیار خود تغییر دهد و هر چه را که می خواهد در آن به وجود آورد و چیزهایی را که نمی خواهد ، کنار بگذارد. این مطلب تا اندازه ای و به اعتباری درست است؛ ما می توانیم اثاثیه خانه خود را به سلیقه خود بر گزینیم و هر طور که می خواهیم مرتب کنیم، اما خانه، خانه ماست و در حدی که خانه به ما تعلق دارد، می توانیم در آن تصرف کنیم. ولی عالم به ما تعلق ندارد بلکه ما به آن تعلق داریم، الا اینکه بشر از آنجا که اهل آزادی و اختیار است می تواند، در اوقاتی، از این تعلق آزاد شود و آن که آزاد می شود، می تواند اساس و بنای عالم دیگر بگذارد و با آنچه در عالم مستقر وجود دارد نسبت دیگر بر قرار کند و مقهور آن نباشد. اما به هر حال، هر عالمی نظم و قانونی دارد و اهل آن عالم هم به نظم و قانون عالم خویش وابسته اند. اگر کسانی گمان کنند که در این بیان اصالت به جمع و کل داده شده است و جمع و کل بر فرد و جزء مقدم است مطلب را دست در نیافته اند، چنان که بعضی پنداشته اند که بنا بر این نظر، یا باید تمام عالم غرب را پذیرفت یا هیچ چیز از آن نگرفت. مسئله، مسئلۀ «هیچ» و «همه» نیست، بلکه این است که آن که می گیرد با آنچه می گیرد چه نسبت و سروکاری دارد.

.

بشر همواره عالم دارد و اگر بی عالم شود، هر جا برود بیگانه و غریب است. اما آنکه عالم دارد اگر چیزی از بیرون بگیرد، به تناسب عالم خود می گیرد. اگر این عالم دینی باشد، هر چه را اخذ کند به آن در عالم دینی جایی می دهد و اگر دینی نباشد، حتی اگر به دین توجه کند ماهیت آن را قلب می کند، به نحوی که جز عنوان و رسومِ ظاهر چیزی از آن باقی نمی ماند. به این جهت، در مورد تطبیق دین با عصر و با تجدد باید محتاط بود و این معنی را با آنچه معمولا تحت عنوان رعایت اوضاع و احوال و مقتضیات زمان در احکام دین ذکر می شود نباید اشتباه کرد. عالم متجدد عالمی است که نه فقط نظم و قانون دارد، بلکه نظم و قانون خود را نظم سراسر روی زمین و کل بشر می داند؛ یعنی انسانیت در جایی وجود دارد که قانون غرب جاری است. دیالوگ با فرهنگ های دیگر هم که اخیرا عنوان شده بیشتر یک امر فرهنگی و سیاسی است. غرب بسیاری از فرهنگ را مادۀ تاریخ خود کرده و آثار باقی مانده و مرده ریگِ آن را در موزه ها گرد آورده است تا صاحب و مالک همه چیز باشد. پس هر چه هست باید با نظام غرب هماهنگ شود و چیزی که غیرغرب و بیگانه با نظم عالم متجدد باشد نباید وجود داشته باشد و یا حداقل قابل اعتنا نیست. سرباز عقل

.

غرب نظری به دنیا دارد و کسانی می گویند دنیا را از همان چشم باید دید و دین را هم با آن بینش باید درک کرد. اما در باب دین و دنیا معمولا به دو زبان یا به دو صورت بحث می کنیم: یکی اینکه اقوال گذشتگان و احیانا مطالب عالی آنان را ذکر و نقل می کنیم؛ تلقی دیگر که شیوع بیشتری دارد این است که مسلمات و مشهورات عالم متجدد را به عنوان نظر درست می پذیریم. در عالم اسلام، از صد سال پیش به این سو کسانی به دیانت از وجهه نظر غرب زده نگاه کرده اند. پیشروان این طریق که به اصطلاح منورالفکر بوده اند بیشتر به تصحیح دین و تطبیق آن اصول آزادی و ترقی می اندیشیدند، اما چون نوبت به اخلاف روشنفکرشان رسید، احیاناً وجود دین به صراحت یا به تلویح مورد انکار قرار گرفت. جمعی از منکران گفتند دین امری متعلق به گذشته و صورتِ دوره فئودال است. بعضی نیز آن را صرفِ یک امر اجتماعی دانستند. فروید و فرویدی ها گفتند که دین عین توهمّ است. اما اخیراً بازگشتی به دوره منورالفکری شده و کسانی «اصلاح دین» را عنوان کرده اند. اینها دین را عین فهم دینی و در نتیجه متعَّلق و مورد بحث نحوی اپیستمولوژی می دانند. در تلقی اخیر گرچه دین نفی نمی شود اما چنان مورد تفسیر قرار می گیرد که اصول آن به نوعی دئیسم و فروعش به بعضی احکام عبادیِ صوریِ فاقد احوال یا قواعدی که باید با رسوم تجدد میزان شده باشد تحویل می شود. با این تلقی پیداست که دین تابع دنیا و وسیله رسیدن به مقاصد مقبول در دنیای کنونی است.

.

ممکن است بگویند چه اشکال دارد که کسی دین را وسیله ای در خدمت اصلاح امر معاش مردم قرار دهد. مانعی ندارد که کسی چنین رأیی داشته باشد، اما مطلب این است که گویندگان این اقوال مقاصد عملی دارند و شاید بکوشند که دین را تا حدّ یک وسیله تنزل دهند. مشکل هم از همین جا آغاز می شود، زیرا دین در ذات خود وسیله نیست و به وسیله تحویل نمی شود و کوشش برای تبدیل آن به وسیله به شکست می انجامد. می گویند دین را وسیله نمی کنیم، بلکه می خواهیم آن را از صورت حرف ها و اعمال قشری ظاهری و از خرافات رهایی بخشیم. این حرف، حرف بدی نیست، اما مسانی می توانند چنین داعیه ای داشته باشند که به حقیقت دین راه برده باشند و قشر و لُبّ را از هم بازشناسند، والّا کسی که مضمون یک جهان بینی نامتجانس با دین را در قشر دین می ریزد، مصلح دین و مجدّد عهد دین نمی تواند باشد.

.

خلاصه کنم: دین با دنیا نسبت دارد، اما وقتی از وجهه نظر دنیا بینیِ جدید به آن بنگریم، دیگر دین نیست. بشر امروز باید از این وجهه نظر آزاد شود و البته این آزادی مقتضای ذات اوست. اسلام هم به دنیا و هم به عقبی نظر دارد. اکنون می گوییم بشر در اسلام می تواند هم از دنیا و هم از عقبی آزاد شود:

.

عرضه کردم دو جهان بر دل کارافتاده

به جز از عشق تو، باقی همه فانی دانست

.

افسوس که این قبیل سخنان در گوش بسیاری کسان نمی نشیند. آنها می گویند این حرف ها شعر است و مایۀ سُستی و اهمال و دون همتی می شود. اگر دون همتی این است که جز به دوست به چیزی دل نبندیم، پس بلند همتی کدام است؟ آیا بلند همتی این است که همه وقت را صرف خور و خواب و شهوت کنیم و جز سودا و حسرت زمانه و تمتع، چیزی در سر نداشته باشیم و به آخرت هم اگر می نگریم، نظر سوداگری و سوداگران داشته باشیم؟ مقصود این نیست که باید به کار دنیا و سیاست و نسبت به گرسنگیِ گرسنگان و پرخوری پرخورها بی اعتنا بود، ولی اصلاح کار دنیا و مجاهدت در راه عدل از عهده سوداگران خرمنِ پندار و دنیا طلبان بر نمی آید. راستی چه شده است که دون طلبی و زبون اندیشی نامِ همت و بلند نظری به خود بسته است؟ و مگر این از نشانه های دوری از عدل و بر هم خوردنِ تعادل وجود بشر نیست؟ سرباز عقل

.

یکی دیگر از نشانه های دوری از عدل و تعادل در عصر ما این است که بشر به دنیا با چشم قهر و تجاوز نگاه می کند. هرگز بشر، در هیچ دوره ای از تاریخ، مثل امروز و به اندازه بشر متجدد با دنیا خصومت نداشته است و عجبا که این نسبتِ خصومت را نسبت طبیعی می انگارند و هرکس یا گروهی را که به آن سر فرود نیاورند، مخالف با دنیا و بهبود زندگی دنیوی می خوانند! در جهان بینی های عصر جدید، دنیا بسیار خوار و خفیف شده است. بشر جدید دیگر دنیا را به چشم مخلوقی که نشان و اثر قدس با خود دارد نگاه نمی کند و اگر سفارش می کند که به دنیا توجه کنند، مرادش حفظ حدود دنیا نیست، بلکه دعوت به تجاوز و تصرف است.پس، در واقع، رعایت دنیا هم اقتضا می کند که بشر از جهان بینی های جدید آزاد شود_ و متذکر باشیم که آزاد شدن غیر از رد و مخالف و ملامت است. دراین جهان بینی ها بشر با نگاه خریداری و تملک به همه چیز می نگرد و تا چنین است، علم و تکنیک و سیاست از استیلا طلبی و خشونت و کین توزی رها و آزاد نمی شود. بشر، از ابتدای خلقت، به دین و دنیا چنان که در غرب و در عالم تجدد به آنها می نگرد نگاه نمی کرده است و چه بسا که در آینده نیز نسبتِ دیگری میان بشر و دنیا برقرار شود، اما به هر حال، این نسبت همواره وجود داشته و وجود خواهد داشت.

.

ما اگر در جست و جوی اصل اساس آن نسبت باشیم، شاید هرگز این نسبتِ اساسی، یعنی نسبت حقیقی ما با دنیا که نسبت دنیا و دین هم در آن مضمر است، بهتر از این به زبان نیامده باشد که:

.

من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان

قال و مقال عالمی می کشم از برای تو

.

و بعد:

.

مرا به کار جهان هرگز التفات نبود

رخ تو در نظر من چنین خوشش آراست

.

برگرفته از کتاب: «فرهنگ، خرد و آزادی»، نویسنده: رضا داوری اردکانی، نشر ساقی

 

 

سرباز عقل

مطالب پیشنهادی:

خانواده در ماهواره

کودک و انیمیشن: نفوذ فرهنگی در قاب تصویر متحرک

تهاجم فرهنگی

زوال زندگی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">