غرب شناسی: اومانیسم یا انسان محوری: وقتی در غرب «انسان» خدا می شود
غرب شناسی
اومانیسم یا انسان محوری
وقتی در غرب «انسان» خدا می شود
اومانیسم و انسان محوری:
اومانیسم در لغت به معنای انسان محوری، انسان گرایی و انسان سالاری است. یعنی محور تمام امور انسان است، تمام پدیده ها، فعالیت ها و امور طبیعی و غیر طبیعی بر معیار و مبنای انسان حضور دارند و تعریف می شوند. این دیدگاه که در نیمه دوم قرن چهاردهم در اروپا پدید آمد به مقام انسان ارزش می دهد و او را مقیاس همه چیز قرار می دهد.
در این دیدگاه «علایق انسان»، «اهداف انسان»، «طبیعت انسان» و «پیشرفت و ترقی انسان» است که موضوعیت پیدا می کنند و مهم می شوند. چنانکه «مارتین هایدگر» نیز در توصیف عصر مدرن که عصر سلطه اومانیسم است می نویسد:
« دورانی که ما آن را مدرن می خوانیم، با این حقیقت تعریف می شود که انسان، مرکز و ملاک تمامی موجودات است» (1)
این شیوه تفکر زمانی پدید آمد که انسان غربی خواست انسان را از زیر سلطه و یوغ کلیسا در دوران قرون وسطی آزاد کند، بنابراین با شروع دوران رنسانس، با قرار دادن انسان در راس تمام امور، خدا از زندگی انسان غربی و از دنیای جدید حذف می شود یا به حاشیه رانده می شود. از این جهت «تفکر اومانیستی» یکی از ارکان و زیرساخت های اصلی دنیای غرب و عصر جدید به حساب می آید.
همچنان که «کالین براون» می گوید:
« انسان گرایی خود، نوعی دین است، با این همه، دینی است بدون خدا، اگر هم خدایی وجود داشته باشد، شناختنی نیست و نباید او را به حساب آورد. انسان باید فقط برای انسان زندگی کند، زیرا چه بخواهد و چه نخواهد، در دنیا فروافکنده شده و باید خود را حفظ کند، انسان به معنای واقعی، خودش خالق خودش است؛ باید معیارهای خودش را به وجود آورد؛ باید هدف های خودش را تعیین نماید و باید خودش، راه به سوی آنها بگشاید» (2)
مولفه های «اومانیسم» یا «انسان محوری»:
از دیگر مولفه های اومانیسم می توان به موارد زیر اشاره کرد: عقل گرایی و اصالت دادن به عقل خود بنیاد، اعتقاد به سکولاریسم و جدایی دین از بقیه ابعاد زندگی به خصوص سیاست، اعتقاد به مفاهیمی همچون برابری، کثرت گرایی، دموکراسی، علم گرایی، اعتقاد نداشتن به خدا و موضوعات ماوراء الطبیعه، رد آفرینش، تاکید بر تفکرات ماتریالیستی و داروینیستی و ...
تضاد اومانیسم با اندیشه های دینی و خداباورانه:
با توجه به آنچه گفته شد، اومانیسم در واقع، تفکری در برابر اندیشه اصالت خداست. در اومانیسم اصالت انسان جای اصالت خدا را می گیرد. انسان در اسلام، اشرف مخلوقات است و دارای کرامت، اما او وقتی می تواند به این مقام برسد که بندگی و اطاعت امر خدا را بکند، در مقابل، انسان اومانیست خودش در عرش خدایی می نشید و حکم صادر می کند بدون آنکه چیزی او را محدود کند یا در سر راهش قرار گیرد.
تضاد ماهوی غرب مدرن با اسلام نیز در همین جوهر اومانیستی مدرنیته نهفته است، چرا که غرب مدرن در همه شئون و جنبه های خود، اومانیستی و بشر انگار و از این رو، غیر دینی و بلکه ضد دینی است. اومانیسم، اصلی ترین شاخص تفکر و تمدن مدرن است که حقیقت آن، سیطره ساحت نفسانی وجود آدمی بر ساحت روحانی وجود وی و اسارت در چنگال نفس اماره است و با انکار بندگی خداوند به اثبات بردگی نفس اماره می پردازد. دوموکراسی نیز صورت اجتماعی- سیاسی تفکر اومانیستی است. (3)
«اتکای غرب به «مذهب اومانیسم»، او را مستغنی از هر گونه اندیشه ی قدسی و معنوی ساخته و استعدادِ ظاهر ساختن عمومِ مظاهرِ استکبار را برای او فراهم آورده است».(4)
با این توضیحات به خوبی می توان دریافت که در عصر جدید و در اندیشه های اومانیستی، «انسان»، «خدا»ست. به قول «مارتین فوئر باخ» فیلسوف آلمانی: «برای بشر، خدا همان بشر است»
نویسنده بنیامین احسانی- اسرافیل مهدوی
منابع:
- عبد الرسول بیات، فرهنگ واژه ها، موسسه اندیشه و فرهنگ دینی، چاپ اول، 1381: ص 38
- کالین براون، فلسفه و ایمان مسیحی، ترجمه طاطه وس میکائیلیان، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ دوم، 1384: ص 233
- www.pajoohe.ir
- مثلث مقدس، اسماعیل شفیعی سروستانی، چاپ پنجم، نشر هلال، تهران، 1388: ص 40
(کپی برداری از «اسرفیل» فقط با ذکر منبع مجاز است)
- ۹۷/۰۱/۱۰