غرب شناسی: امریکا شناسی: ظهور امپریالیسم امریکا
غرب شناسی
امریکا شناسی
ظهور امپریالیسم امریکا
بعد از جنگ جهانی دوم، کشورهای اروپایی و ژاپن خسارت های مادی و جانی و فرهنگی زیادی دیدند. آلمان که به ویرانه ای تبدیل شده بود، به دو بخش شرقی- تحت حاکمیت کمونیست ها- و غربی- تحت حاکمیت لیبرال ها (به رهبری امریکا)- تقسیم شد. بعد از تمام شدن جنگ جهانی دوم، کشورهای جهان به 3 دسته تقسیم شدند. ایالات متحده امریکا و اتحاد شوروی، دو ابر قدرت پیروز جنگ، برای خود دو بلوک قدرت درست کردند و رهبری بلوک غرب و شرق را بر عهده گرفتند. از طرف دیگر بیشتر سرزمین ها و مناطق تحت استعمار کشورهای اروپایی که استقلال خود را به دست آورده و جهان سوم نامیده می شدند، به صحنه منازعه و رقابت دو ابرقدرت شوروی و امریکا تبدیل شدند، چون هر کدام از دو قدرت شرق و غرب می خواستند کشورهای بیشتری را به بلوک قدرت خود اضافه کنند.
در فوریه سال 1945 سران سه قدرت پیروز در جنگ (چرچیل نخست وزیر انگلستان، استالین رهبر اتحاد شوروی و روزولت رئیس جمهور امریکا) در یالتا (در جنوب اتحاد جماهیر شوروی) با هم ملاقات کردند و بر سر حوزه نفوذ خود و تقسیم آلمان تصمیم گرفتند. در نتیجه آلمان به دو قسمت شرقی و غربی تقسیم شد. یکی دیگر از نتایج جنگ جهانی دوم از بین رفتن امپراتوری ها و تجزیه سرزمین های تحت استعمار بود. (انگلستان در سال 1939 یک چهارم جمعیت جهان را زیر پرچم خود داشت و وسعت امپراتوری فرانسه 26 برابر مساحت خاک فرانسه بود و هلند 9 برابر جمعیت خود را تحت استعمار داشت)
بعد از جنگ جهانی، امریکا فاتح جنگ شد. چون به دلیل دوری سرزمین امریکا از عرصه جنگ، خسارات و تلفاتی را تحمل نکرده (در حالی که کشورهای اروپایی به خاطر جنگ به صورت ویرانه در آمده بودند) و حضور نظامی و تسلیحاتی اش هم باعث برتری این کشور در جنگ شده بود و هم چنین صنایع نظامی و تسلیحاتی این کشور رشد کرده بود. از طرف دیگر بعد از اتمام جنگ دوم جهانی و در قالب طرح مارشال، امریکا با اعطای کمک های اقتصادی و رداخت وام به کشورهای اروپایی بلوک غرب این کشورها را در مسیر سازندگی بعد از جنگ، به خودش وابسته کرد. تلفات امریکا در جنگ دوم جهانی کمتر از تلفات اتحاد جماهیر شوروی (یعنی 20 میلیون کشته) بود و همین امر موضع امریکا را در برابر رقیب جدیدش یعنی شوروی تقویت کرد.
موضع ایالات متحده امریکا چنان قوی بود که امریکایی ها نظام سیاسی و اقتصادی جهانی را مطابق مشخصات مورد نظر خود را طراحی کرده و مقر دائمی سازمان نوبنیاد ملل متحد را (که جایگزین جامعه ملل شده بود) در نیویورک قرار دادند؛ اقدامی که تسلط دائمی امریکا را بر تصمیم ها و فعالیت های این سازمان در پی داشت.
در بین پنج عضو دائم شورای امنیت سازمان ملل متحد هم که قدرتمند ترین بخش سازمان بود، امریکا علاوه بر رای خود، معمولا می توانست روی رای بریتانیا و فرانسه حساب کند. به همین ترتیب، صندوق بین المللی پل (که برای موازنه در پرداخت های بین المللی تاسیس شده بود) و بانک جهانی (وظیفه پرداخت وام به کشورهای نیازمند را داشت) منطبق با سیستم های مالی مورد نظر اقتصاد امریکا شکل گرفتند. این دو نهاد هر چند که ماهیتی بین المللی داشتند، اما عملا زیر نفوذ ایالات متحده امریکا قرار گرفتند.
فاتحان جنگ جهانی به برقراری صلح پایدار بعد از شکست آلمان امیدوار بودند. ولی این خوش بینی به زودی از بین رفت و امریکا و شوروی در یک تقابل قدرت (و نه تقابل ایدئولوژیک) در مقابل هم قرار گرفتند. دولت امریکا مدعی بود که درگیری و مواجه اش با اتحاد شوروی برای دفاع از دموکراسی سیاسی و بازار آزاد است و بیش تر امریکایی ها هم به این مسئله اعتقاد داشتند.
شوروی هم اعلام می کرد که برای دفاع از سوسیالیسم انقلابی با امریکا و متحدانش درگیر شده است. این دو کشور برای حفظ نفوذ خود از دولت های همفکر و هم پیمان خود حمایت و از سقوط آنها جلوگیری می کردند. در سال 1956 در مجارستان تلاشی برای کنار زدن کمونیست ها از قدرت اتفاق افتاد ولی با مداخله شوروی این قیام سرکوب شد و دوباره دولتی وفادار به اتحاد شوروی بر سر کار آمد. در سال 1968 در چک اسلواکی هم یک کودتای نظامی علیه دولت متمایل به غرب این کشور اتفاق افتاد و با کمک ارتش سرخ شوروی، چک اسلواکی به بلوک شرق و حوزه نفوذ شوروی برگشت.
امریکا هم در مقابل، از حکومت های دیکتاتور تحت نفوذش حمایت جدی می کرد. و زمینه سرکوب جنبش ها و قیام های مردمی و چپ در این کشورها را فراهم می کرد و در همین راستا سعی داشت با انجام فعالیت های سیاسی و کمک های تسلیحاتی، برنامه ریزی و مالی، جای گاه دولت های متحد خود را در نظام بین المللی حفظ کند. دخالت امریکا در سرنگونی دولت های مردمی و یا متمایل به شوروی در سراسر جهان به امری رایج تبدیل شده بود. برنامه ریزی و حمایت از کودتای ژنرال پینوشه علیه دولت مردمی آلنده در شیلی، تلاش برای سرنگونی دولت مردمی کوبا (که با نقلاب مردمی، دولت طرفدار را سرنگون کرده بود) و حمایت دائم از کودتاهای نظامی در امریکای لاتین و حاکمان دیکتاتور این منطقه از جمله این دخالت ها به شمار می آید.
منبع: روایت تفکر، فرهنگ و تمدن از آغاز تا کنون جلد پنجم: در جهت عکس حرکت کن «از اعتراض های مدرن تاکنون». تدوین مرکز مطالعات و پژوهش های راهبردی، دفتر نشر معارف، چاپ دوم، 1391، ص 45
کلمات کلیدی: اسرافیل، امریکا، امپریالیسم امریکا، اروپا، ژاپن، آلمان، کمونیسم، لیبرالیسم، جنگ جهانی دوم، جنگ جهانی اول، ایالات متحده امریکا، امریکا شناسی، اتحاد جماهیر شوروی، بلوک غرب، بلوک شرق، جهان سوم، انگلستان، چرچیل، استالین، روزولت، ریاست جمهوری امریکا، فرانسه، هلند، قدرت نظامی امریکا، ارتش امریکا، طرح مارشال، سازمان ملل متحد، نیویورک، شورای امنیت، بریتانیا، صندوق بین المللی پول، بانک جهانی، اقتصاد امریکا، سیاست امریکا، فرهنگ امریکا، دموکراسی در امریکا، سوسیالیسم، مجارستان، چک اسلواکی، ارتش سرخ شوروی، شیلی، کوبا، امپریالیسم، قدرت هسته ای امریکا، توافق هسته ای، برجام، سلاح هسته ای، تحریم های امریکا علیه ایران، ایران
(کپی برداری از «اسرافیل» فقط با ذکر منبع مجاز است)
- ۹۶/۱۱/۰۲