تمدن اسلامی و تمدن غرب | جنگ تمدن ها و انقلاب اسلامی| شکل گیری فرهنگ و تمدن اسلامی
تمدن اسلامی و تمدن غرب | جنگ تمدن ها و انقلاب اسلامی| شکل گیری فرهنگ و تمدن اسلامی: ما به عنوان بخشی از تمدن اسلامی که اتفاقا انقلاب اسلامی را هم در کارنامه خود داریم، در حال زندگی کردن با گذشته و عقبه تمدن اسلامی هستیم و در وضعیت فعلی آن زندگی می کنیم. با عنایت به این نکته که ما نمی توانیم ریشه های خودمان را از بستر فرهنگ و تمدن اسلامی ببریم و ساقه خودمان را در بستر فرهنگ و تمدن غربی آبیاری کنیم، می خواهیم بستر مناسب فرهنگ و تمدن اسلامی را احیا کنیم تا ریشه های ما از آن آب بنوشند (نه از تمدن غرب) و دوباره درخت کهن سال تمدن اسلامی پربرگ و بار شود. قبول دارید که ابتدا باید علل خمودگی فعلی فرهنگ و تمدن اسلامی را به طور دقیق آسیب شناسی کنیم ؟
تمدن غرب، تمدن تمامیت خواهی است که به رغم همه ادعاهایش مبنی بر آزادی و تکثرگرایی، فقط خود را تبلیغ می کند و هیچ تفکر و تمدن و فرهنگ دیگری را نمی پذیرد. هانتینگتون که صحبت از جنگ تمدن ها و برخورد تمدن ها می کند، در مقابل تمدن غرب، کدام تمدن را مطرح می کند؟ هانتینگتون بیشتر صحبت از مذاهب می کند و به این صورت نمی توانیم بحث اسلام را در مقابل آن مطرح کنیم. وی مقداری بحث از مذاهب می کند و اسلام و مسیحیت و حتی مذاهب شرق آسیا را مطرح می کند.
هانتینگتون در نظریه جنگ تمدن ها و برخورد تمدن ها، کدام مذاهب را در مقابل هم مطرح می کند؟ هانتینگتون می گوید که وضعیت به این صورت که در حال پیشرفت است، به جنگ و برخورد تمدنی و ادیان منجر می شود. حلا باید بررسی کرد و دید که آیا او واقعا به حیات تمدنی خارج از ساحت تمدن غرب اعتقادی دارد؟ آیا قبول می کند که تمدن دیگری کاملا مستقل از تمدن غرب، با ریشه و سابقه مشخص و حتی درخشان، با حق و توانایی حیات در دنیای امروز، وجود دارد یا نه؟
دانشمندان و اندیشمندان غربی اعتقاد ندارند که تمدن و تفکری بیرون از ساحت تمدن غربی قدرت و حق حیات دارد. اگر هم به چنین چیزی اعتقاد داشته باشند، صرفا یک قدرت و موجودیت و توان نظامی و سیاسی را می پذیرند؛ اما قدرت و حیات مستقل فرهنگی زنده در مقابل مدرنیته را که در تاریخ هم ریشه داشته باشد و تا امروز هم باقی باشد، نمی پذیرند. علت آن هم این است که در تفکر و تمدن غربی، قرن هاست که سنت ، مرده است. در تمدن امروز غرب، سنت، امری است مربوط به تاریخ و امروز دیگر اصلا قدرت حیات ندارد و اصلا مدرنیته ادامه سنت است؛ ادامه سنتی که مرده است و اندیشه جدیدی که جای سنت را گرفته است.
اگر اینها بپذیرند که تمدن ها و مذاهب دیگر غیر غربی که مربوط به سنت مشرق زمین است، چه غرب آسیا و چه شرق آسیا، قدرت حیات دارند و امروز برای خود زندگی می کنند، به معنای آن است که باید بپذیرند که سنت فقط برای خودشان مرده است و نه برای بقیه. البته چنین چیزی را معمولا ، غربی ها نمی پذیرند و تاریخ خودشان را تاریخ جهان می دانند. اما می توان توقع داشته باشیم که غربی ها این مسئله را بپذیرند. شما وقتی نوشته های شرق شناسان را می خوانید، می بینید که اندیشه آنها اصولا به این سمت می رود که اندیشه آنها تکامل بشر است و بقیه اندیشه ها در دوره طفولیت مانده اند و فقط اندیشه غربی به دوره بلوغ رسیده است.
لذا اندیشه های دیگری هم اگر باشد، فرع اندیشه غربی است و اندیشه غربی می تواند به راحتی بر آنها احاطه و برتری پیدا کند. غربی ها فرهنگ خودشان را نه فقط متفاوت، بلکه مافوق همه فرهنگ ها می دانند. بنابراین، اگر چیزی هم باشد که در فرهنگ های گذشته بوده، اکنون مرده است و امروز، جزئی از فرهنگ غرب است که برای ادامه حیات باید به فرهنگ غربی ملحق شود.
برای نمونه ببینید معنویت اسلام را. آنها قبول دارند که معنویت برای آنها مرده است؛ ولی حالا ممکن است برخی نویسندگان و اندیشمندان آنها بپذیرند که معنویت در اسلام زنده است. اما این بدان معنا نیست که این معنویت همه زندگی ناسوتی غربی را تحت تاثیر قرار دهد؛ اما تا این مقداری که بتواند قدری معضلات آنها را حل کند، به آن معتقدند و ان را قبول می کنند که این جزء بیاید در فرهنگ غربی ادامه حیات دهد و به همین دلیل هم به دنبال عرفان اباحی هستند، نه در پی عرفان الهی.
یعنی به دنبال عرفانی هستند که اباحه گری دارد یا تفکرات دینی پلورالیسم مذهبی را قبول می کنند تا بتوانند از اندیشه های دیگر استفاده کنند. آنها تا این مقدار را قبول می کنند که از اندیشه های دیگر استفاده کنند؛ ولی فقط در این جهت که از آن برای تفوق فرهنگی و تمدنی خودشان استفاده کنند. حالا تکلیف ما چیست؟ سوال شما این است که انقلاب اسلامی چه نسبتی بین گذشته و آینده تمدن اسلامی و تعریف نسبت تمدن اسلامی با تمدن غربی دارد؟
انقلاب اسلامی دو سر این تمدن را توانسته است ببیند؛ چرا؟ چون انقلاب اسلامی یک انقلاب ضد غربی است که تمامیت غرب را زیر سوال برده است.
سوال: آقای دکتر اجازه دهید بحث را به صورت دیگری ادامه دهیم و از نقطه دیگری وارد این مبحث شویم.
قبول دارید که ابتدا باید علل خمودگی فعلی فرهنگ و تمدن اسلامی را به طور دقیق آسیب شناسی کنیم. بنده عرض می کنم که متاسفانه، این آسیب شناسی همواره در حداقل دو قرن اخیر، در مقایسه فرهنگ و تمدن اسلامی با فرهنگ و تمدن غربی انجام شده است. امام خمینی (ره) به عنوان رهبر فکری و عملیاتی انقلاب اسلامی، اگر بخواهیم خیلی خلاصه بگوییم، آمد تا بگوید ما باید زندگی غربی نکنیم و به دنبال یافتن روش های زندگی متناسب با فرهنگ و تمدن اسلامی باشیم و زندگی غربی را کنار بگذاریم تا بتوانیم فرهنگ و تمدن اسلامی را احیا کنیم. با این پیش زمینه، برویم سراغ موضوع انقلاب اسلامی و جایگاه آن به عنوان نقطه اتصال گذشته و آینده تمدن اسلامی و تعریف نسبت این تمدن با تمدن غربی. یعنی بیاییم ابتدا بگوییم اینکه ما خودمان را با غرب مقایسه می کنیم، غلط است و بعد، علل عقب ماندن تمدن اسلامی را از رشد و پیشرفت بررسی کنیم. اگر این پیش فرض را می پذیرید، بحث را به این ترتیب ادامه می دهیم ... (ادامه دارد...)...
سرباز عقل: تمدن برتر: نظریه تمدنی بیداری اسلامی و طرح عالم دینی: موسی نجفی /// تمدن اسلامی و بیداری اسلامی | تمدن اسلامی و تمدن غرب | جنگ تمدن ها و انقلاب اسلامی| شکل گیری فرهنگ و تمدن اسلامی