تمدن اسلامی و تمدن غرب | آسیب شناسی تمدن اسلامی و تمدن غرب | مدرنیته و رسانه ها
تمدن اسلامی و تمدن غرب | آسیب شناسی تمدن اسلامی و تمدن غرب | مدرنیته و رسانه ها: در مقاله پیش رو تمدن اسلامی و تمدن غربی ضمن مقایسه، آسیب شناسی می شوند. به این معنی که تمدن اسلامی و تمدن غربی نقاط ضعفشان کجاست؟ رسانه ها چگونه به نقطه قوت تمدن غرب تبدیل شده اند؟ و تمدن اسلامی چگونه و با چه ابزاری می تواند به مقابله با تمدن غرب بپردازد و هویت گذشته خود را بازیابد؟ نقش مدرنیته و مواجهه تمدن غرب و تمدن اسلامی با آن چیست؟
اینکه ما خودمان را با تمدن غربی تطبیق دهیم، صرف این تطبیق، اشکال و ایرادی ندارد. اینکه ما قبول کنیم که تمدنی داریم (تمدن اسلامی) و از موضع این تمدن، خودمان را در آئینه تمدن غرب می بینیم، این به خودی خود ایرادی ندارد، نباید دچار خودبزرگ بینی هم بشویم.
اما یک وقت هست که ما تمدن غربی را اصل می گیریم، بعد می بینیم که ما مثل آن نیستیم (تمدن اسلامی را مثل آن نمی بینیم) و بعد می گوییم که ما تمدن نداریم. (منکر تمدن اسلامی می شویم) مسلم است که راه دوم غلط است. این همان چیزی است که غربی ها و تمدن غرب می خواهند، و معمولا هم به وسیله کتب شرق شناسی این را به ما تحمیل کردند که تمدن، آن چیزی است که ما داشتیم و این چیزی که شما داشته و دارید، اصلا تمدن نیست. ما اصلا قبول نداریم و نمی توانیم این سخن را بپذیریم.
اول اینکه ما (تمدن اسلامی) تمدنی کهن هستیم . چون تمدن ما در سنت ما ریشه دارد و سنت ما بر خلاف سنت غربی، از بین نرفته و هنوز درختی است که ثمر می دهد، چنین چیزی را آنها نمی توانند باور کنند. باور مذهبی در کشورهای شرقی، مثل کشورهای غربی نیست. البته عواملی بوده اند که باعث شده اند ثمردهی تمدن اسلامی در مقاطع مختلف تاریخ یکسان و یک شکل نباشد. حالا این نگاه و تصویر از تمدن اسلامی را بخواهیم با کلیت تمدن غرب مقایسه کنیم اشکالی ندارد.
از این زاویه که نگاه می کنیم، تازه، تمدن غربی آسیب شناسی می شود. یکی از آسیب های جدی تمدن غرب که در بین خود غربی ها، امثال هایدگر هم متوجه آن هستند، این است که تمدن غرب به هر حال مدت هاست نشاط خودش را از دست داده و مثل قرن هجدهم و دوره روشنگری دیگر آن شعارهای مطلق خودش را نمی تواند به دنیا عرضه کند.
امروز پای رفتن تمدن غربی سست تر و نشاط آن کمتر شده است. اما هنوز شاخ و برگ و ثمر و میوه دارد. هرچند ثمرات آن مثل دو قرن قبل نیست و هرچه می گذرد از نشاط آن کم می شود و دیگر کاملا این مشخص است و جریان پست مدرن هم تاکیدی بر این نکته است. یعنی مدرنیته دیگر آن مطلق بودن و گیرایی و نشاط دوره های قبلی را ندارد.
لذا وقتی با این دید نگاه کنیم، با آن نقدی که خود آنها می کنند و با آن حیاتی که تمدن اسلامی حداقل در این سه دهه بعد از انقلاب اسلامی پیدا کرده است، صورت مسئله ما جور دیگر تعریف خواهد شد. البته اگر بخواهیم با ملاک های یکی دو قرن اخیر روشن فکران خودمان به مسئله نگاه کنیم، معمولا همیشه چند دهه بعد از هر ندا و اتفاقی در غرب، بازتاب آن به ما می رسد و نتیجه می شود که تمدن غرب اصل است و هنوز هم حیات پرنشاطی دارد و این طرف هم ما با تمدن اسلامی چیزی برای گفتن نداریم.
اگر بخواهیم با این صورت مسئله دوم به قضیه نگاه کنیم، چیزی برای گفتن نخواهیم داشت؛ اما اگر با صورت مسئله اول به قضیه نگاه کنیم، ما حرف خودمان را می زنیم و آسیب شناسی آنها را هم به آنها می گوییم. اگر بخواهیم از نظر شخصی و داخلی خودمان (تمدن اسلامی) آسیب شناسی کنیم، ما یک آسیب شناسی جدی هم این طرف داریم. کشورهای اسلامی دست کم در دویست سال گذشته، استعمار زده هستند. این خیلی مهم است و مهمترین آسیب شناسی تمدن اسلامی است. این آفت، یعنی استعمار زدگی، به ریشه های این تمدن (تمدن اسلامی) نرسیده است. چرا که ریشه های این تمدن در سنت است و سنت هم به این سادگی ها از جا کنده نمی شود.
ولی به هر حال مدرنیته مثل پیچک به این درخت پیچیده و بالا رفته است. این آسیب شناسی خودش را دارد. یعنی شکل جوامع اسلامی امروز کمتر برگرفته از گذشته و هویت اسلامی خودشان است و در عوض بیشتر، از تمدن غرب، مدرنیته و دستاورد های عظیم و تکنیکی آن و آن جنبه ناسوتی این تمدن (تمدن غرب) متاثر هستند. البته نظام های سیاسی خودباخته ای که در این کشورها حاکم بودند، باعث شده اند که این کشورها در جنبه های مختلف فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی، هویت سابق خود را که برآمده از فرهنگ و تمدن اسلامی بود، نداشته باشند.
شکی نیست که احیای تمدن اسلامی یک کل بزرگ است که می طلبد این هویت ها و اجزای زیر سیستم خودش را احیا کند. یک وقت شما می گویید تمدن اسلامی از آسمان می آید و این زیر سیستم ها را هم اصلاح می کند. یک وقت هم هست که عکس این مسئله صادق است؛ یعنی تا این زیر سیستم ها و اجزاء اصلاح نشوند، آن کل بزرگ حاصل نمی شود و تا شما آن زیر سیستم های فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی را درست نکنید، تمدنی حاصل نمی شود. انقلاب اسلامی شاید نمونه ای از راه دوم برای احیای تمدن اسلامی است؛ یعنی آرزوی انقلاب اسلامی این است که به تمدن اسلامی برسد.
وقوع انقلاب اسلامی به معنای آن نیست که تمدن اسلامی احیا شده است، بلکه انقلاب اسلامی مقدمه احیای تمدن اسلامی است. این گونه نیست که تمدن اسلامی از جایی، مثلا از آسمان، بیاید نزد مسلمانان و این استعمار هم به خواست خودش در مقابل آن عقب نشینی کند و بعد، مسلمانان با فراغت خاطر بنشینند بانکداری و اقتصاد و هنر تمدن اسلامی را بازسازی و احیاء کنند. این نمی شود و درست عکس این وضعیت صادق است: استعمار سر جایش ننشسته و قدرت آن به مراتب از دویست سال قبل بیشتر شده است. نظام های سیاسی کشورهای اسلامی هم به مراتب وابسته تر از دوره های قبل هستند و هرچند به ظاهر مستقل هستند، اکثر رهبران کشورهای اسلامی لااقل در جنبه فرهنگی، وابستگی دارند.
شهید آوینی هم در یکی از مقالات خود می نویسد که کشورگشایان بزرگی نظیر اسکندر و چنگیز و دیگران از گذشته تا دنیای جدید، کسانی امثال هیتلر، تلاش کرده اند جهانی یکپارچه ایجاد کنند ولی نتوانستند. اما امروز رسانه ها و نماد اصلی آن یعنی تلویزیون ، در حال شکل دادن یک امپراتوری یکپارچه تحت سیطره صاحبان این ابزار هستند.
علت آن است که این رسانه ها و تلویزیون صرفا خودشان نیستند، بلکه قدرتی پشت سر آنهاست. این قدرت پشت سر رسانه ها، قدرت ناسوتی تمدن غرب است. این قدرت و قهر تکنیک است که رسانه ها را در راه ایجاد یک امپراتوری به وسعت تمام کره خاکی یاری می کند. رسانه را ما هم داریم، ولی آن قدرت تکنیک را نداریم که رسانه های ما را پشیبانی کند. تکنیک وقتی می آید، می خواهد عالم را یکپارچه کند؛ چرا که بارزترین جلوه تمدن غربی و صورت ظاهری تمدن غربی امروز، تکنیک است. رسانه هم از همین قدرت نشأت می گیرد و به این کل چسبیده و نمادی از آن است و به همین دلیل هم قدرتمند و تاثیر گذار است. رسانه های غربی امروز صرفا ابزار اطلاع رسانی نیستند بلکه بیش از این، نماد و نمودی از قدرت نمایی تمدن تکنیکی غرب هستند.
سرباز عقل: تمدن برتر: نظریه تمدنی بیداری اسلامی و طرح عالم دینی : موسی نجفی // تمدن اسلامی و تمدن غرب | آسیب شناسی تمدن اسلامی و تمدن غرب | مدرنیته و رسانه ها