هنر در تمدن شرقی و عرفان شرقی | تفاوت عرفان اسلامی و عرفان هندی | توحید و اساطیر
هنر در تمدن شرقی و عرفان شرقی | تفاوت عرفان اسلامی و عرفان هندی | توحید و اساطیر: یکی از مباحثی که شما در حوزه حکمت و فلسفه مورد مداقه و پژوهش قررا داده اید بحثی است تحت عنوان «تطبیق عرفان هندی با عرفان اسلامی». نتیجه و برآیند تحقیقات شما در این باب چه بود؟
در این تطبیق موضوعی معلوم شد که عرفان اسلامی مرحله ای بسیار بسط یافته تر و کامل تر از عرفان تمدن هندو و عرفان شرقی است و اینکه شرق شناسان گفته اند عرفان مسلمانان مباحث خود را از عرفان هندی و عرفان شرقی گرفته اند مطلب درستی نیست. تصور می کنم کار کسانی که در کنار این همه منابع موجود در عرفان اسلامی به دنبال منابع غیر می گردند شبیه کسی است که می بیند شخص در کنار اقیانوس جرعه ای آب می نوشد و باز می پرسد که سرچشمه آن کجاست؟
البته در این زمینه متون مختلفی در دست است که از اساطیر مشترک میان عرفان اسلامی و عرفان هندی در شبه جزیره ی هند سخن می گوید. آیا در تحقیقات خود به تبار شناسی اساطیر هم توجه کرده اید؟
تفاوت عمده میان این دو نوع عرفان و حکمت (عرفان اسلامی و عرفان هندی) آن است که عرفان هندی مستند به اساطیر است، در حالی که عرفان اسلامی ارتباطی به اسطوره ندارد. اسطوره مقامی است که قبل از زمان و مربوط به پیدایش کائنات است.
یعنی آنگاه که گویی هنوز سیطره زمان آغاز نشده و مقام الاول و مقام ازل است. این در حالی است که عرفان اسلامی ناظر به مرتبه ای است که واقع در زمان است و در حقیقت تاریخ آغاز شده و می توان گفت که وجهه ی «الآخر» دارد، «هو الاول و الآخر» در عرفان اسلامی به ظهور می رسد، یعنی عرفان اسلامی مظهر حقیقت الاول و الآخر است.
شاید به همین دلیل است که عرفان هندویی تمامیت جهان را به نوعی در حال میل و جذبه به الاول- به تعبیر شما- تصویر می کند، یعنی آنچه که به نام «حقیقت مطلق» در تفکر بودیسم هم نمود می یابد.
بله و به همین جهت می توان گفت که بنای عرفان هندویی بر غیبت است، یعنی حقیقت در میانه نیست و ما غایب از حقیقتیم و لذا بایستی از مغرب وجود به مشرق وجود روی بیاوریم و به جانب حقیقت سیر کنیم. در حالی که بنای عرفان اسلامی بر ظهور است، ظهور در اینجا و این لحظه و اکنون. ظهور اندر ظهور است، مقام دیدار عیانی است و به قول حافظ:
به این دو دیده ی حیران من هزار افسوس
که با دو آیینه ی رویش عیان نمی بینیم
حقیقت، «توحید عیانی» است. در عرفان اسلامی اصراری بر این نیست که شخص به مشرق وجودش روی بیاورد، بلکه سخن این است که باید مشرق را اینجا و اکنون و در میان کار و مشغله ی اجتماعی خود شهود کند. عرفان هندویی با دوری جستن از کار و جامعه و با اعتزال نسبت دارد. در عرفان اسلامی چنین چیزی نیست.
البته اعتکاف به معنای «دوری جستن و پرهیز» برای رسیدن به تزکیه نفس را در عرفان اسلامی هم داشته ایم. در تاریخ عرفان اسلامی به ویژه از قرن سوم تا هفتم هجری نمونه های بسیاری از این گونه شیوه ها قابل مشاهده است.
بله. اما اعتزال در عرفان اسلامی، اعتزال دل است و خلوت هم خلوت دل. هیچ گاه بزرگان و عرفای اسلامی ما نفرموده اند که شخص به دل کوه یا بیابان پناه ببرد، بلکه فرد در میانه کسب و کار بایستی به خلوت دل برسد. پیامبر فرمود: «کن بین الناس و لا تکن معهم» یعنی بین مردم باش ولی با آنها نباش: «من در میان جمع و دلم جای دگر است» از این نظر تفاوت بارزی میان عرفان اسلامی و هندویی برقرار است.
اما جلوه های عرفان هندویی بعدها در چین و ژاپن اَشکال تازه ای به خود می گیرد و تبدیل به «ذِن» می شود. یعنی در واقع به سمت نوعی رفتار اجتماعی میل می کند. در متون عرفان هندی و «ذِنیستی» اگر چه از قول بودا توصیه می کند که «چون کرگدن تنها سفر کن»، و مراد او سفرهای معنوی سالک است، اما تن دادن به کار یدی را هم تا حد فضیلت برای رسیدن به تزکیه نفس مهم می شمارد. شما در متون مورد مطالعه تان حتما به این گونه موارد برخورده اید؟
البته از این بابت تشابهی میان عرفان شرق آسیا (عرفان هندویی، عرفان ژاپنی، عرفان چینی) و عرفان اسلامی وجود دارد. در عرفان اسلامی نه فقط توحید، بلکه حتی امر شده است اهل سلوک نبایست از کار و حضور اجتماعی برکنار باشند، اما دلشان باید بی تلعق باشد و چیزی را از خود ندانند. چرا که در حقیقت امر همه مخلوقات بی چیز و درویشند: «یا ایها الناس انتم الفقراء الی الله و الله هو الغنی الحمید».
البته در عرفان شرق آسیا (عرفان هندو) دوره ای وجود دارد که سالک حتما باید ترک کار و منزل دنیا کند و راه جنگل پیش گیرد- همانگونه که بودا نیز چنین کرد- اما در عرفان اسلامی شخص همواره باید با مردم باشد. فرموده اند: «من اصبح و لا یهتم بامور المسلمین فلیس بمسلم». یعنی شخص باید امور مسلمین را پیش نظر داشته باشد و از میان کویر روزمرگی آن راه باریک صفا و معنویت را جست و جو کند. قرآن هرگز مردان معنوی را کسانی معرفی نمی کند که از جامعه دوری گزیده اند. بلکه می گوید: «رجال لاتلهیهم تجاره و لابیع عن ذکر الله» یعنی آنها مردانی هستند که تجارت و بیع آنها را از ذکر خدا باز نمی دارد.
اما آنچه در تاریخ عرفان و حکمت اسلامی عملا روی می دهد چیز دیگری است. در بعد تصوف جدل های فراوانی هست درباره اینکه صوفیه- یا دست کم شاخه هایی از آن در برخی مناطق- راه خود را از عرفان اجتماعی که در بادی امر جنبشی اجتماعی محسوب می شد جدا کردند و همان اعتکافی که در اشکال عرفان هندی به چشم می خورد روی آوردند.
بنده هم می پذیرم که در طول تاریخ کسانی بوده اند که شیوه هایی را در این حوزه مطرح کرده اند و روش هایی در پیش گرفته اند که موافق با نظر نبی مکرم اسلام و ائمه ی معصومین نبوده است. ولی اینها نباید اعتماد ما را از حقیقت عرفان تصوف سلب کند. عرفان حقیقی همواره به وضع مسلمین اهتمام داشته و از ایشان کناره نگرفته است.
مطالب مرتبط:
ژاپن، چین، هند و ایران در مواجه با غرب
بودیسم، هندوئیسم، یهودیت و مسیحیت
شرق شناسی چیست؟ ملاحضاتی درباره شرق شناسی
خدا و انسان در هنر اسلامی و هنر غربی
سرباز عقل: مقالاتی درباره پدیدار شناسی هنر مدرنیته: محمد رضا ریخته گران // هنر در تمدن شرقی و عرفان شرقی | تفاوت عرفان اسلامی و عرفان هندی | عرفان اسلامی | عرفان هندی | عرفان شرقی| عرفان چینی| عرفان ژاپنی | توحید و اساطیر