سرباز عقل

مطالبی درباره فلسفه و جامعه شناسی | غرب شناسی | شرق شناسی | اسلام و ایران | رسانه و تکنولوژی | سیر مطالعاتی

سرباز عقل

مطالبی درباره فلسفه و جامعه شناسی | غرب شناسی | شرق شناسی | اسلام و ایران | رسانه و تکنولوژی | سیر مطالعاتی

مشخصات بلاگ
سرباز عقل

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ»
«إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَومٍ حَتّىٰ یُغَیِّروا ما بِأَنفُسِهِم»
خداوند سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمی‌دهد مگر آنکه آنان آنچه را در خودشان است تغییر دهند. (قرآن کریم. سوره مبارکه رعد آیه 11)

غرب: غرب شناسی: نگاه انسان مدرن به عالم

يكشنبه, ۵ آذر ۱۳۹۶، ۰۹:۴۳ ب.ظ

.

غرب | غرب شناسی| نگاه انسان مدرن به عالم | سرباز عقل: ... در اینجا جمله معروف هگل را به یادتان می آورم که انسان امروز وقتی به رودخانه ای نگاه می کند، به پدیده ای در حال گذر و به آبی که در این لحظه هست و در لحظه بعد نیست، نگاه نمی کند. انسان امروز مفهوم فنا، پایان پذیری و مرگ را از آب روان استنباط نمی کند. بشر امروز به آب جاری به چشم استخدام می نگرد. او از خود می پرسد، آیا می توان این آب را مهار کرد؟ آیا می توان توربینی در مقابل آن گذاشت و از آن برق گرفت؟ آیا می توان آن را هدات کرد و کشتزارهایی را خرم و آباد کرد؟ نگاه انسان امروز یک نگاه صد در صد استخدام گرانه است. محال است که یک چشم تکنولوژیک و تجربی به این جهان و آنچه در آن است بنگرد و نپرسد که این پدیده ها به چه درد می خورند. هنگامی که در بیابانها راه می رود و آفتاب بی امان و بی کران را می بیند که بر دشتها می تابد، به این فکر می افتد که چرا باید گذاشت آفتاب همینطور بتابد! باید ماشین هایی بسازیم که به کمک آنها از انرژی آفتاب استفاده کنیم!

.

در نگاه امروزین ما به عالم، هر چیزی مخزنی از انرژی و یک مَرکَب بالقوّه است که می توان، و باید، بر آن سوار شد و از آن استفاده کرد. نگاه امروزین علم و تکنولوژی به جهان این طور نیست که جهان جویباری است که می گذرد و خوب است که ما در کنار آن بنشینیم و فقط آن را تماشا کنیم و درس عبرت بگیریم! چنانکه از قول حافظ:

.

بنشین بر لب جوی و گذر عمر ببین     کاین اشارت ز جهان گذران ما را بس

.

بشر امروز با تلقی جدیدی که از عالم پیدا کرده نگاه بازیگرانه به عالم دارد. او می گوید، من می خواهم وارد میدان عمل شوم و در صحنه زندگی دخالت و تصرف کنم. جمله مارکس را دوباره یاداوری می کنم که می گفت، فیلسوفان تا کنون جهان را تفسیر کرده اند، اما نوبت تغییر آن است. این تعریف و تبیین از دو دورانی که بر بشریت گذشته است تعریف و تبیین هوشمندانه ای است. به نظر مارکس این دو دوران را می توان تحت دو عنوانِ «دوران تفسیر» و «دوران تغییر» گنجاند. دورانی بود که آدمیان، علی العموم و علی الاصول، تماشاگر عالم بودند و اگر هم تغییراتی در جهان می دادند، تغییراتی بسیار جزئی و اندک در همان چارچوبی بود که طبیعت در اختیار آنها نهاده بود. ولی امروز بشر وارد دوران تغییر شده و اصولاٌ روان شناسی دیگری بر او حاکم شده است. بشر امرروز هنگامی که دنیا را تماشا می کند به هیچ وجه چنین پیش فرضی ندارد که این دنیا بهترین نظم ممکن را دارد. او می گوید، شاید در این دنیا بهترین نظم ممکن حاکم نباشد؛ چه بسا ما باید خودمان آستینها را بالا بزنیم و نظم بهتری، خواه در طبیعت و خواه در اجتماع، به عالم ببخشیم. بحث از تغییرات اجتماعی فعلاٌ مورد نظر ما نیست؛ ما در عرصه طبیعت و امور طبیعی هم واجد چنین دیدی هستیم و این دید به صورت بدیهی برای ما پیدا شده است. امروز مردم به هیچ وجه قانع نیستند که عالم موجود بهترین عالم است و مثلاٌ باران همیشه در وقت خود می بارد یا انسان بهترین ترکیب را دارد. اگر دست بشر امروز برسد و بتواند، وضع صورت و بدنش را هم تغییر خواهد داد. اگر هم در مواردی چنین اتفاقی نیفتاده، به خاطر آن است که انسان نتوانسته است در آنجا نغییری صورت دهد. ما این تصور را بدیهی می دانیم. چه دلیلی وجود دارد که ما صاحب بهترین قیافه ها، بهترین بدن و بهترین بنیه هستیم؟ شاید بتوان این بدن را جراحی و معماری کرد و به شکل بهتری در آورد. اصلاٌ شاید بتوانیم برای بدن انسان طراحی بهتری ارائه دهیم. چه دلیلی وجود دارد که بدن انسان بهترین ساختار را دارد؟ محصول این طبیعت کور، که با آزمون و خطا پیش آمده، موجودی است که مائیم؛ شاید می توانستیم بهتر از آنچه هستیم باشیم. صرف نظر از اقلیتی که ممکن است این افکار را نپسندند، در جهانِ امروز این اندیشه ها جزو اندیشه های بسیار قابل قبولی است که ما در آنها چون و چرا نمی کنیم. البته این سخن بدان معنا نیست که آن اقلیت به دلیل اقلیت بودن بر باطل است. من فقط آنچه را هست توصیف می کنیم. صرف نظر از خوب یا بد بودن آنچه در جهان جدید رخ داده، فعلاٌ جهان ما به همین صورت است. امروز برای ما بدیهیاتی مطرح است که در آنها چون و چرا نمی کنیم. حتی گاه قبلاٌ گذشتگان را سرزنش و تخفیف و تحقیر نیز می کنیم که چرا قائل به این بدیهیات نبوده اند.

.

همه آنچه گفتیم، چه خوب باشد چه بد، نشانه آن است که دنیای ما عوض شده و ما آدمایان دیگری شده ایم که دنیا را به نحو دیگری می بینیم و توقّعات دیگری از دنیا، از طبیعت و از خود داریم. زندگی  معیشت فعلی ما نیز به تناسب دیدگاه جدید ماست. البته، اگر ما این دیدگاه را رها کنیم، پیش فرض هایمان را تغییر دهیم و تلقّیهایمان از عالم جای خود را به تلقّی های دیگری بدهد، لاجرم معیشت ما، رفتار ما با طبیعت و با همنوعانمان نیز دگرگون خواهد شد و بدیهیات دیگری برای ما مطرح خواهد گردید؛ ولی فعلا چنین است که هست. بشر جدید بشری قانع نیست؛ بشری معترض است. این بشر هیچ چیز را آنچنان که هست نمی پذیرد. برای بشر جدید بدیهی نیست که اشیاء آنچنان که هستند و آنچنان که در تاریخ پدید آمده و رخ داده اند، به بهترین نحو ممکن هستند و رخ داده اند. بنابراین، بشر جدید معتقد است که اگر بتوانیم، حتی معماری عالم را هم تغییر می دهیم. آن سخن حافظ که «عالمی از نو بباید ساخت و ز نو آدمی» در زمان حافظ گوش شنوایی نداشت، ولی امروز این سخن گوش های شنوای بسیاری دارد و اصلاٌ حرف همه همین است. مفهوم ایدئولوژی در جهان جدید چنین چیزی است. اینکه ایدئولوژی جایگزین مذهب شد در حقیقت به این معنا بود که، اولاٌ، مذهب نمی خواهیم و ایدئولوژی انسان ساخته را به جای دین خداساخته می گذاریم؛ ثانیاٌ، مرام ایدئولوژی مرام تغییر است نه تفسیر. ایدئولوژی به تماشا نمی نشیند تا بگوید جهان بالضّروره چنین است یا چنان نیست. بنای ایدئولوژی بر این است که شاید معماری کلّ عالم کج باشد، و لذا ما باید معماری آن را راست، و اندازه های عالم را تصحیح کنیم.

.

نگاه تکنولوژیک به جهان عبارت است از اینکه هر چیز را بالقوه یک مَرکَب سواری ببینیم که باید تا آنجا که در توان داریم از آن سواری بگیریم. معنای عقلانیت ابزاری، که همان عقل مدرن است، همین است که به همه چیز به چشم ابزار نگاه کنیم. از دید این عقلانیت، هیچ چیز غایتِ خود نیست و هیچ چیز در خود تمام نمی شود و مطلوب بالذّات قرار نمی گیرد، بلکه وسیله ای قرار می گیرد برای رسیدن به مطلوبی دیگر، که آن مطلوب دیگر را نیز تنها انسان تعریف می کند. گویی طبیعت از پیش خود هیچ هویتّی ندارد و ما با تصرّفات خود به آن هویت می بخشیم. این وضعیتِ فکریِ امروز ماست. عقلانیت ابزاری جزو بدیهیات رندگی در جهان جدید است. این امر تا بدان حد برای ما بدیهی است که از آن غافلیم و نیازمند کسی هستیم که آن را به ما نشان دهد. به چشم بشر جدید، طبیعت به خودی خود یک موجود بی شکل، بی هویّت و خفته است که در گوشه ای افتاده است. ما باید آن را صدا بزنیم، بیدار کنیم و مورد بهره برداری قرار بدهیم و بر حسب غایات و اهدافی که خودمان تعریف می کنیم به اجزاء بی جان و بی شکل آن جان و شکل دهیم. نه خاک، نه هوا، نه نور، نه آتش، و نه هیچ چیز دیگری در جهان، بنا نیست بر صورت پیشین خود بماند. در جهان جدید، ما آدمیان هستیم که باید به همه چیز شکل دهیم و به این عالم صورت بخشی کنیم.

.

منبع:

سرباز عقل | سروش، عبدالکریم و دیگران. سنّت و سکولاریسم. انتشارات صراط. تهران، چاپ پنجم، 1388، ص 44-48

.

(کپی برداری از «سرباز عقل» فقط با ذکر منبع مجاز است)

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">