اشتراک عرفان هندی و عرفان اسلامی | هنر در عرفان اسلامی و عرفان هندی و شرقی
اشتراک عرفان هندی و عرفان اسلامی | هنر در عرفان اسلامی و عرفان هندی و شرقی: تا اینجا از افتراقات سخن گفتیم. شما چه اشتراکات معنایی و مفهومی میان این دو رویکرد معنوی در دو سوی مشرق زمین (عرفان اسلامی و عرفان هندی یا عرفان شرقی) یافتید؟
اشتراکات بسیار زیاد است. هر دو عرفان (عرفان اسلامی و عرفان هندی یا عرفان شرقی) به معنویات توجه دارند. اما شاید اصلی ترین مورد مشترک عرفان اسلامی و عرفان هندی و شرقی آن است که هر دو معتقدند وجود آدمی حقیقتی است که در قرآن کریم نیز از آن تعبیر به دل یا قلب شده است. دل مرکز معنوی وجود بشر است و انسان ها می توانند با آن ارتباط برقرار کنند. دل محل مهر و صفا و آیینه ی راستی و داد است. حافظ می گوید:
ما قصهی سکندر و دارا نخوانده ایم
از ما به جز حکایت مهر و وفا مپرس
در تمدن ما عرفان و حکمت مبنای همه ی هنرهاست. در تمدن چین و هند و ژاپن هم همین طور است. یعنی هر دو معتقدند که هنرمند به مقامی می رسد که چشم معنوی وجودش گشوده و اهل شهود و دیدار می شود.
هم در عرفان ما (عرفان اسلامی) و عرفان هندوان (عرفان شرقی) گفته می شود که می توان به این مرکز رسید و می توان به همه عالم نگاهی مشفقانه کرد و بارقه این نگاه را گسترش داد و به تمام هستی دیدگاهی کاملا مثبت و مهر آمیز داشت:
به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست
عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
هر دو سنت عرفانی (عرفان اسلامی و عرفان هندی یا عرفان شرقی) بر این باورند که اکثر ناراحتی ها و قبض ها و گرفتگی ها و کسالت های روحی و بیماری هایی از قبیل وسواس و افسردگی و اضطراب، همگی به این دلیلِ ساده رخ می دهند که انسان به این امر مرکزِ معنویِ درونشان دست نمی یابند یا راه آن را مسدود می کنند و دستیابی به آن مرکز را دشوار می سازند. بنابراین،، عرفان نزد هر دو فرهنگ (عرفان اسلامی و عرفان هندی یا عرفان شرقی) با توجه به این مرکز معنوی قرین است.
از باب مشابهت در عرفان هندو سه طریق کارما، جنانا و بهاکتی وجود دارد. کارما، طریقه ای است مبتنی بر کار و انجام مناسک و عبادات. جنانا بر صرفِ معرفت متکی است. و بهاکتی بر عشق و خلوص و شفقت. عین همین روش ها در عرفان اسلامی نیز وجود دارد. دسته ای از صوفیه ی عظام بر مسائل و اعمال ظاهر توجه دارند و دسته ای به جانب معرفت، و عده ای نیز به عشق. اما به هر حال این سه راه در ذات خود یکی است و هر کدام از قائلان به این سه طریق به آن روش های دیگر نیز توجه و اهتمام دارند.
مشاهبت دیگری که میان این دو حوزه معرفتی (عرفان اسلامی و عرفان هندی یا عرفان شرقی) به نظر می رسد تاثیرات شگفتی است که هر کدام بر مباحث پیرامونی جوامع خود نهاده اند، از جمله بر مقوله هنر. فرضا در عرفان اسلامی می توان دید که معماری، شعر، ادبیات، تصویر گری و ... همگی به نوعی وامدار تفکر عرفانی و حکمت فلسفه ی آن است. این وضع در شرق آسیا هم دیده می شود. در آنجا نیز این وجوه هنری به شدت سرشار و سیراب از تفکری بودند که از عرفایشان به جامعه وارد می شد. شباهت مهمتر اینکه بسیاری از شاعران و ادیبان تمدن شرق و غرب آسیا در واقع از جمله برجسته ترین عرفا و حکمای سرزمین خود بوده اند. اشعار هایکو و نقاشی های ژاپن و چین از یک سو، و دواوین و آثار هنری به جا مانده در ایران و سایر کشورهای همجوار ما از سوی دیگر، به وسیله همین عرفا و بزرگانِ حکمت و فلسفه تولید می شوند.
در تمدن ما عرفان و حکمت مبنای همه ی هنرهاست. در تمدن چین و هند و ژاپن هم همین طور است. یعنی هر دو معتقدند که هنرمند به مقامی می رسد که چشم معنوی وجودش گشوده و اهل شهود و دیدار می شود. دیدار این معنا همان است که هندوها (عرفان هندی) به آن دایانا می گویند، یعنی به مقام شهود رسیدن. و این پایان سلطه مایا و گذر کردن از تلاطم این دیار و رسیدن به ساحل امن نیرواناست. این مقام دایانا همانی است که وقتی به چین می رود به آن «چن» گفته می شود.
مطالب مرتبط:
هنر در تمدن شرقی و عرفان شرقی | تفاوت عرفان اسلامی و عرفان هندی
بودیسم، هندوئیسم، یهودیت و مسیحیت
خدا و انسان در هنر غربی و هنر اسلامی
سرباز عقل: مقالاتی درباره پدیدار شناسی هنر مدرنیته: محمد رضا ریخته گران /// هنر در عرفان اسلامی و عرفان هندی و شرقی| عرفان اسلامی و عرفان هندی و شرقی | اشتراکات عرفان هندی و عرفان اسلامی | هنر در عرفان هندی و عرفان اسلامی