سرباز عقل

مطالبی درباره فلسفه و جامعه شناسی | غرب شناسی | شرق شناسی | اسلام و ایران | رسانه و تکنولوژی | سیر مطالعاتی

سرباز عقل

مطالبی درباره فلسفه و جامعه شناسی | غرب شناسی | شرق شناسی | اسلام و ایران | رسانه و تکنولوژی | سیر مطالعاتی

مشخصات بلاگ
سرباز عقل

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ»
«إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَومٍ حَتّىٰ یُغَیِّروا ما بِأَنفُسِهِم»
خداوند سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمی‌دهد مگر آنکه آنان آنچه را در خودشان است تغییر دهند. (قرآن کریم. سوره مبارکه رعد آیه 11)

 

واکنش فیلسوفان سنت‌گرا به انقلاب فرانسه| فلسفه سنت‌گرا و کلیسا: در معنای بسیار کلی یا بسیار وسیع کلمه می توان همه کسانی را که انقلاب فرانسه را به سان حمله مصیبت باری به سنت های ارزشمند سیاسی، اجتماعی و دینی کشورشان (فرانسه) می دانستند و کسانی را که از بازگشت این سنتها طرفداری می کردند، سنت گرا نامید. البته در معنای فنی کلمه، یعنی به کار رفتن در معنایی که بیان کننده تاریخ اندیشه ها در دهه های پس از انقلاب باشد، سنت گرایی به معنای نظریه ای است که می گوید معتقدات اصولی یقینی که برای تکامل روحی و فرهنگی و رفاه حال بشر لازم است فقط نتیجه تعقل بشری نیست، بلکه از وحی اولیه خدا گرفته شده است و از راه وسیله ارتباطی زبان از نسلی به نسلی منتقل شده است.

 

پیداست سنت گرایی در معنای وسیع کلمه، نفی سنت گرایی در معنای محدودتر آن نیست، اما متضمن این معنا هم نیست. نیازی به گفتن ندارد که یک فرانسوی بدون نظریه وحی اولیه و بدون آنکه سلسله برهان فلسفی را با محدودیتی مواجه کند، بی هیچ مشکلی می توانست از بازگشت سلطنت پشتیبانی کند. از طرف دیگر، ممکن بود کسی نظریه های سنت گرا را در معنای فنی کلمه بپذیرد و در عین حال خواهان بازگشت رژیم سابق (آنسیَن رژیم) نباشد این دو می توانستند توأم باشند، اما جدایی ناپذیر نبودند.

در بادی امر ممکن است به نظر برسد که سنت گرایی در معنای فنی کلمه با انتقاداش بر فلسفه روشنگری، تاکیدش بر وحی الهی، و گرایشش به حکومت مطلقه پاپ مورد قبول کامل مرجعیت کلیسایی بوده است. اما گرچه گرایش های این طرفداری طبعا خوشایند رم بود، فلسفه سنت گرا محکومیت های کلیسا را نصیب خود کرد. حمله کردن به فلسفه های گوناگون سده هیجدهم بر اساس اینکه اصول آنها موجه نبوده یا استدلال های آنها درست نبوده است، مقبول و در واقع عملی ستایش آمیز بود. اما حمله کردن به تفکر روشنگری بر این اساس که عقل انسان نمی تواند به حقیقت قطعی برسد مطلب به کلی متفاوتی بود.

 

اگر وجود خدا فقط بر اساس مرجعیت شناخته می شد، چگونه می توانستند به موثق بودن مرجعیت پی ببرند؟ در این قضیه نخستین کس چگونه می دانست آنچه به عنوان وحی می پذیرد وحی است؟ و اگر عقل انسان همان قدر ناتوان بود که سنت گرایان افراطی  بدان قائل شده بودند، چگونه می شد ثابت کرد که صدای مسیح صدای خداست؟ (بعضی از سنت گرایان عقیده داشتند که اگر عقل از سنت و در واقع از وحی بگسلد، نمی تواند وجود خدا را ثابت کند، به مجرد آنکه انسان از خدا تصوی پیدا می کرد، آن طور که در جامعه منتقل می شد، می توانست عقل را از ایمان تشخیص دهد. اما ظاهرا دیگران بر این باور بودند که مابعد الطبیعه باید به طور کلی کنار گذاشته شود) معلوم است که مرجعیت کلیسایی در عین آنکه با حمله هایی که به روشنگری و انقلاب می شد تفاهم داشت، به نظریه هایی که جز تمسک نامطمئن به اجماع بشر پشتوانه عقلی دیگری برای دعاوی او نمی گذاشت اشتیاقی نداشت.

مثالی بزنیم: جلد دوم رساله درباره بی تفاوتی لامنه تاثیر قابل توجهی در اگوستن بونتی (1798- 1879 میلادی) بنیانگذار سالنامه فلسفی  مسیحی گذاشت. بونتی در مقاله ای در این نشریه ادواری نوشت که مردم فهمیدن این نکته را آغاز کردند که کل دین بر سنت استوار است و نه بر تعقل. نظر کلی او این بود که وحی تنها منشاء حقیقت دینی است و نتیجه گرفت که فلسفه مدرسی، که در حوزه های طلاب رایج است، بیانی از خردگرایی شرک آلود است که تفکر مسیحی و فلسفه مسیحی را فاسد کرده و سرانجام فلسفه تباهگر روشنگری را به بار آورده است.

 

کنگره ایندکس در سال 1855 میلادی از بونتی خواست که بر چند نظریه تاییدیه بنویسد، از قبیل اینکه عقل انسان می تواند وجود خدا و روحانی بودن نفس و آزادی انسان را به یقین اثبات کند و اینکه تعقل به ایمان می انجامد و روشی که قدیس توماس آکویناس، قدیس بوناونتوره و فیلسوفان مدرسی به کار هماجا آکوئینی آکویناس بودند، به خرد گرایی نمی انجامد. لویی- اوژن- ماری بوتن (1796- 1867 میلادی) قبلا در سال 1840 میلادی درباره مجموعه ای از مطالب مشابه آن تاییدیه نوشته بود.

احتمال بسیار دارد به ذهن خواننده برسد که تحمیل این نظر از سوی مرجعیت کلیسایی، که وجود خدا را می توان از راه فلسفه اثبات کرد تاثیری در چگونگی این اثبات نداشته باشد. با این حال معلوم است که کلیسا جانب آن چیزی را گرفت که بونتی خردگرایی می دانست و در نخستین شورای واتیکان در سال 1870 میلادی این اظهار نظر قطعی شد؛ شورایی که در عین حال بر پیروزی آیین پیروی از حکومت مطلقه کلیسا صحه گذاشت.

 

این تصور کلی وجود داشت که فرانسه فقط با بازگشت به سلطنت متحد با کلیسا می توان جان دوباره بگیرد؛ این فکر با جنبش عمل فرانسوی که شارل مورا (1868- 1952 میلادی) بنیاد گذاشت جان تازه ای گرفت. اما خود مورا مانند بعضی از همراهان نزدیک ترش ملحد بود. (مورا در سال 1945 میلادی برای همکاری با رژیم ویشی به زندان محکوم شد و اندکی پیش از مرگش با کلیسا آشتی کرد. اما در بیشتر عمرش ملحد شناخته شده بود. در باب فلسفه اش باید گفت که البته سنت گرایی به معنای فنی کلمه نبود) و مثل دومستر یا بونال مومن نبود. . به طور کلی جای تعجب نیست که تلاش نومیدانه اش در قرار دادن آیین کاتولیک در خدمت مقاصد سیاسی سرانجام با تکفیر پاپ پیوس یازدهم رو به رو شد. اتفاقا لامنه در کتابش: رساله درباره بی تفاوتی این نظریه را که دین از لحاظ سیاسی و اجتماعی ابزاری سودمند است جزء نظام های بی تفاوتی به شمار آورده بود.

 

سرباز عقل: تاریخ فلسفه غرب| تاریخ فلسفه غرب کاپلستون| تاریخ فلسفه غرب از مِن دوبیران تا سارتر| فیلسوفان سنت گرا و انقلاب فرانسه| واکنش فیلسوفان سنت‌گرا به انقلاب فرانسه| فلسفه سنت‌گرا و کلیسا | تاریخ فلسفه غرب

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">