نیچه و نقد مسیحیت
همه ی کار جهان باستان بیهوده بود و من هیچ واژه ای برای بیان احساس خود در باب امری چنین هراس انگیز نمی شناسم. با توجه به این که کار آنان مقدماتی و سنگ و بنای کار هزاران ساله با آگاهی بس سخت بود، همه مفهوم جهان باستانی به هدر رفت.!... چرا یونانیان؟ چرا رومیان؟
همه شرایط دستیابی به فرهنگی فرهیخته و تمام شیوه های علمی وجود داشت و همه آن هنر سترگ و منحصر به فرد خوب خواندن را دریافته بودند و این امر همان شرط دستیابی به سنت های فرهنگ و وحدت با علم است. علوم طبیعی همراه با ریاضی و مکانیک نیز در بهترین مسیر خود بود و مفهوم واقعیت، آن واپسین و پرارزش ترین همه مفاهیم مکتب ها و سنت های کهن صدها ساله را داشت!
آیا این نکته را دریافته اند؟ همه امور مهم برای آغاز کار یافته بودند و روش هایی که باید بر آنها تاکید کرد، آن امور مهم، دشوارترین و حتی طولانی ترین اموری بود که عادت ها و کاهلی ها به ستیز با آنها پرداخت. هر آنچه امروزه با تحمیل آنها بر خویشتن- زیرا ما همگی هنوز به نوعی دارای آن غریزه های بدِ مسیحی هستیم- دوباره به دست آورده ایم، یعنی نگاه آزادانه به واقعیت، رفتاری با احتیاط، شکیبایی و جدیت در کوچکترین امور و همه آن صداقت در شناخت، در آن زمان نیز وجود داشت! درست بیش از دو هزار سال پیش!
تازه بر این امر باید آن هماهنگی و سلیقه ی نیک و ظریف را هم افزود! نه چون تمرینی برای ذهن! نه با آن آموزش آلمانی و رفتارهای اراذل! بلکه چون کالبدی شکل گرفته، چون رفتارها، چون غریزه- خلاصه یعنی، به سان واقعیت... همگی بر باد رفت! یک شبه از همه آنها تنها خاطره ای باقی ماند! یونانیان! رومیان! اصالت غریزه، سلیقه، پژوهش روش مند، نبوغ در سامان بخشی و اداره امور، باور، خواست دستیابی به آینده بشری، آن امر سترگی که در قالب امپراتوری روم مشاهده می شد و برای همگان قابل مشاهده بود، آن سبک سترگ نه فقط به هنر، بلکه به واقعیت، حقیقت و زندگی بدل شد!...
و این همه با واقعه ای طبیعی یک شبه بر باد نرفت! ژرمن ها و دیگر پیل پایان آنها را لگد مال نکردند! بلکه خفاشانی مکار، پنهان، نامرئی و کم خون چنین ننگی را پدید آوردند! البته بر آن تسلط نیافتند، بلکه تنها خون آن را تا به آخر مکیدند... این چنین آن حس کینه توزی پنهان، آن حسد از پستی بر آنان چیرگی یافت! همه امور حقیر، رنج از خویشتن، آن فراریان از احساس های بد، همه آن عالم یهودی. روح یک باره به بالاترین مرتبه دست یازید!...
تنها کافی است که اثر یکی از آن مبلغان مذهبی برای مثال آوگوستین قدیس را بخوانیم تا بوی آن مردان ناپاک را در راس امور دریابیم. اگر فکر کنیم که رهبران جنبش مسیحی به نوعی کم خردی دچار بوده اند، فقط خویشتن را فریفته ایم، زیرا این آباء کلیسا بس هوشمند و حتی تا سر حد قداست باهوش اند! نقص آنان در امری دیگر است...
طبیعت در باب آنها اهمال کرده و از یاد برده است که از آن هدیه ی نیک غریزه های پسندیده، درست و پاک به آنان ذره ای را اعطا کند...
بین خودمان بماند، اینان حتی مرد هم نیستند... اگر اسلام مسیحیت را تحقیر می کند، هزاران بار حق دارد، زیرا شرط تحقق دین اسلام وجود مردان است.
دجال: فردریش نیچه