بیداری اسلامی و تمدن اسلامی در مقابل جنگ تمدن ها و تمدن غرب
بیداری اسلامی و غرب
بیداری اسلامی و تمدن اسلامی در مقابل جنگ تمدن ها و تمدن غرب
غرب چیست؟ غرب، مدرن و پیشرفته است و قسمت روشن بشریت است. شرق چیست؟ شرق، تاریک است، متعصب است، وحشی است و تمام صفات بد را به شرق بر می گردانند. حالا این غرب، خودش را در آئینه شرقی که ساخته است، می گذارد و به برتری خودش حکم می کند و این همان نگاه استشراقی است. در نظریه جنگ تمدن ها، این دشمن فرضی دوباره به وجود می اید. وقتی انقلاب اسلامی تشکیل شد، این نظریه در مقابلش تدوین می شود و در اینجا جنگ آینده غرب، جنگ گسل های فرهنگی است که یکی از آن ها اسلام است.
در اینجا، در این خط سیر جنگ تمدنی وهمی، غرب به چند ایده دست پیدا می کند.: یکی اینکه سیطره غرب تضمین می شود. دوم اینکه تقابل شرق و غرب دیده می شود که اندیشه ترقی و فلسفه تاریخ در آن هست. دشمن وهمی و وحشی که همان تمدن های دیگر است، دیده می شود و بازگشت به نوعی نظم نوین در اینجا دیده می شود. اما این نظریه یک اشکال دارد که برای خود غربی ها مشکل ایجاد می کند. قرار بود که در پایان تاریخ چیزی باقی نماند و در پایان تاریخ قرار بود فقط لیبرال دموکراسی باشد. پس اینها که بودند و این تمدن هایی که هفت هشت گسل فرهنگی ایجاد می کنند که هستند؟ درست است که تمدن غربی برنده نهایی است؛ اما پس هنوز قبول کرده که تمدن های دیگری نیز هستند.
هانتینگتون از طرفی باید یک دشمن فرضی درست کند، تمدن هراسی اسلامی و از طرف دیگر، اشکالی در کارشان پیش می آید. مگر نگفتید تمدن دیگری باقی نمی ماند و فقط غرب می ماند و مدرنیته. اینجا یک تناقض برای این ها پیش می آید. در قضیه بیداری اسلامی اینها به این نتیجه می توانند برسند. این بیداری اسلامی از طرفی برای آنها شیرین است و برای همین هم اول تایید می کنند. چرا؟ برای اینکه می توانند نظریه جنگ تمدنی مقداری احیا کنند و بگویند که دشمن فرضی و غیر متمدن و غیر خودمان وجود دارد. لذا استقبال می کنند و به این دشمن فرضی توجه می کنند. اما در مرحله ای که قضیه عمیق تر می شود، دچار مشکل می شوند و در اینجا، نمی توانند به تحلیل واحدی برسند. اولا، دشمن فرضی را می خواهند داشته باشند. برای اینکه برای پایان خودشان و ادامه حیاتشان به این دشمن فرضی احتیاج دارند. از طرف دیگر، اگر قبول کنند اسلام زنده است و بیداری اسلامی زنده است و مسلمانان زنده اند و از گفتمان مدرن خارج شده اند، پس قبول کرده اند که این گفتمان مطلق نیست و دچار اشکال می شوند.
پس اول می پذیرند و در مرحله دوم، با آن مشکل پیدا می کنند. حال این مشکل را چگونه می خواهند حل کنند؟ باید بگویند که این دشمن ماست؛ اما مثل خود انقلاب اسلامی که در دوره اصلاحات قبول کردند که این انقلاب غیر از ماست. بنابراین، با جریان اصلاحات این را در چشم انداز لیبرال دموکراسی در آوردند و بحث پروتستانتیسم را پیش آوردند که همان بحث بینابین مذهب و سکولاریسم است.
در نهایت هم گفتند که این سنت آرام آرام، مثل تاریخ غرب بر اثر تفکر پروتستانتیسم، به سکولاریسم تبدیل می شود و خیلی هم عمیق نیست. این ها در قضایا، دنبال این هستند. پس با بیداری اسلامی، توهم دشمنی را که در جنگ تمدن ها هم وجود دارد، می توانند به واقعیت تبدیل کنند. اما تناقضی دارند و این تناقض همین است که خدمتتان عرض کردم. این قضیه شرق شناسی در ذهنیت اینها هست، اما این ها به نتیجه ای که می خواهند نمی رسند.
اما بیداری اسلامی از جایگاهی که ما به اینها نگاه می کنیم، واجد سلسله شرایطی است. واقعیت این است که بیداری اسلامی، نظم نوین جهانی را می شکند و از این جنبه، حتی از دید جنگ تمدن ها هم، نشان دهنده جنگ سرد جدید است. بیداری اسلامی در ابتدا، نظم نوین جهانی را در هم می شکند ؛ چون اینها قبول می کنند که چیزی غیر از خودشان هست؛ اگرچه می خواهند توجیه کنند که درون دایره فکری تمدن غرب است. نکته دیگر اینکه نظریه پایان تاریخ را هم می شکند؛ چرا که سیطره گفتمان مطلق مدرنیته را زیر سوال می برد، چون که در گفتمان مطلق مدرنیته، غیر از تمدن غربی چیزی نباید باشد و اینجا، الان چیزی وجود دارد.
نکته دیگر اینکه آن تفکر سوبژکتیویته شرق شناسان را هم می شکند؛ چرا؟ به خاطر اینکه آن تفکر، وقتی پیش می آید که شما، هنگامی می توانید اجزای یک تمدن را بردارید و به خودتان ملحق کنید که آن تمدن متعلق به گذشته تاریخ باشد و امروز حیات نداشته باشد. پس در پرانتز می گوییم که این ها بیداری اسلامی را تا آن مقداری می پذیرند که نظریه تمدنی در آن نباشد. من حتی اعتقاد دارم که غرب ممکن است تا آن مقدار حتی عقب نشینی کند که به نظام سیاسی اسلامی هم راضی شود. همان طور که در عربستان هم این کار را کرده و یک نظام سیاسی کاذب آورده است؛ اما نطریه تمدنی را نه.
چون لیبرال دموکراسی در سیطره دایره بزرگتری به نام تمدن غرب قرار دارد و اگر نظریه تمدنی بیداری اسلامی محقق شود و دیده شود در موج چهارم؛ این در حقیقت نه فقط نظام لیبرال دموکراسی را و پایان تاریخ را می شکند بلکه خود تمدن غرب را هم می شکند؛ یعنی همان چیزی که از انقلاب اسلامی صادر شد: «جوهر افول یابنده تمدن غربی». این چیزی نیست که این ها به هیچ صورت قبول کنند.
غرب ممکن است مرحله مرحله جلو بیاید؛ مثلا قبول کند که رژیم آل خلیفه در بحرین برود و یک رژیم اسلامی معتدل ملی را بگویند روی کار بیاید؛ اما نظریه تمدنی را قبول نمی کنند و این دقیقا همان چیزی است که الان یک دهه است که در نگاه و کلام رهبری ما دیده می شود. بحث جنبش نرم افزاری و بحث الگوی اسلامی پیشرفت که اینها دقیقا راه به طرف بحث تمدن اسلامی است. نکته دیگر اینکه خود این بیداری اسلامی تا همین مقداری که الان در این کشورها انجام شده، پرسش از غرب را کلید زده است؛ یعنی قبول کرده که عالمی غیر از عالم غربی جود دارد و این عالم غیر غربی حیات دارد که این هم برای غربی ها مشکل است.
نکته دیگر اینکه در این نظریه بیداری اسلامی، نوعی تجدید عهد دینی دیده می شود. بیداری اسلامی فقط این نیست که رژیم های وابسته را نخواهد، بلکه به نحوی، مسلمانان دارند به گذشته خودشان نگاه می کنند و این تجدید عهد دینی از جنس سکولار و لیبرال دموکراسی نیست. نکته دیگر اینکه در طرح نظریه بیداری اسلامی، به نظر می آید که طرح عالم غیر دینی و حتی خود ملاک های پست مدرن مقداری متزلزل می شود. بحث دیگر اینکه بر خلاف جنگ تمدنی که وهم و خیال است، بیداری اسلامی، وهم و خیال نیست، بلکه واقعیت است.
همانطور که گفتیم بیداری اسلامی یک پروسه است نه یک پروژه. بیداری اسلامی هم به گذشته تعلق داردو هم به حال و هم به آینده. در صورتی که نظریه جنگ تمدنی فقط به آینده تعلق دارد و آن هم آینده ای که غربی ها برای خودشان مفروض گرفته اند که به طور مطلق برنده هستند؛ این وهم است. اما بیداری اسلامی از گذشته ما شروع شده است، امروز هم ادامه دارد و در آینده هم ادامه حیات می دهد؛ زیرا مسلمانان زنده هستند و با دین اسلام پیوند عمیق دارند.
سرباز عقل: تمدن برتر: نظریه تمدنی بیداری اسلامی و طرح عالم دینی: موسی نجفی // بیداری اسلامی
- ۹۷/۰۹/۲۵