آزادی اقتصاد و آزادی رقابت | برابری حقوق و عدالت | دولت لیبرال و حقوق ذاتی بشر
اقتصاد آزاد و آزادی رقابت | برابری حقوق و عدالت | دولت لیبرال و حقوق ذاتی بشر: در مقاله پیش رو عناوین زیر مورد بررسی قرار می گیرند:
از آزادی تا هرج و مرج ارزشی
گدایان بدون ژاندارم
آزادی محض همان نابرابری است
رقابت غیر متعهد یا آزادی انحصار؟!
از آزادی تا هرج و مرج ارزشی
تفسیر آزادی تنزیل یافت و به هرج و مرج ارزشی انجامید. هر فرد، آزاد شد تا هرچه را به میل خود و به هر قیمتی تملک کند، به هر شیوه که می خواهد عمل کند و همه استعدادهای او با هر کم و کیفی و به هر شکلی بروز کند و مشروع باشد! اندک اندک تعریف آزادی، تغییر یافت و اخلاق و قانون، (چه رسد به فرمان خداوند)، به حاشیه رفت و یا تابع امیال شخصی و جمعی قرار گرفت و گاه حتی حذف شد. همه می دانند که تعریف آزادی در نظر اغلب فیلسوفان غرب تا قرن 17 چنین نبود، آزادی را به آزادی منفی (negative freedom) و نفی همه موانع از برابر تمایلات بشر، تعریف نمی کردند. عمدتا آزادی مثبت هدفدار و مضبوط مورد بحث بود (positive freedom).
آزادی در خدمت تحقق ارزش هایی فراتر از آزادی بود. آزادی، خود، هدف نبود، بلکه وسیله ای برای نیل به اهداف مهمتر انسانی بود، بدین معنی که کسی و دولتی نمی تواند «من» را به عنوان انسان از «حقوق و کرامت ذاتی من»، محروم کند. این نوع آزادی، تعریف فلسفی و دینی داشته و اخلاقی بود. اما در سده 18 میلادی به وضوح به این سو لغزیدند که «آزادی» از اینک چه باید باشد؟ بنیان علم سیاست از محور «حق و مسئولیت»، به سوی «آزادی» با تفسیرهایی مادی و نفسانی در غلتید که همه تمایلات هر فرد بشر را مطلقا مشروع و مستوجب ارضاء بداند و هیچ میلی در هیچ کسی نماند که مستوجب ارضاء نباشد!!
پرده دری های اخلاقی و حقوقی در قرن 18 و 19 میلادی هر چه بیشتر عیان شد. در واقع، نفسانیت بشر بود که تئوریزه می شد. از این پس، اصل، آن است که هر کس، هر چه میل کرد، بگوید و بکند و قیودی چون «کمال و تکامل» و «اخلاق» و «عدالت» و «حدود» و حقوق الاهی، همه متزلزل شدند. از این پس، تنها مسأله مهم این بود که «من» چه میل و اراده کنم؟!
گدایان بدون ژاندارم
شکل اقتصادی این چرخش را در دیدگاه پدران کاپیتالیسم و امثال آدام اسمیت می بینید. بحث «دولت حداقل» در تنظیم قدرت مطرح می شود، با این مضمون که در مناسبات اقتصادی- اجتماعی دخالت نکند و وظیفه اصلی نظام، تنها نظم و امنیت بوده و صرفا باید محیطی ایجاد کند که هر کس، هر چه بخواهد بکند. حکومت، تنها ژاندارم امنیت است. و این یعنی که در واقع، در خدمت و استخدام صاحبان قدرت و ثروت خواهد بود؛ زیرا گدایان نیازی به پاسدار و نگهبان شب ندارند. آنان چه چیز را می خواهند از دست بدهند؟!
نگهبان شب، طبیعتا نگهبان سرمایه داران است، نه نگهبان گدایان.
«حقوق طبیعی رواقی»، «حقوق طبیعی مسیحی» و «حقوق طبیعی»، سکولار شده و به نوعی از «حقوق بشر»، تغییر ماهیت دادند که در حوزه بنیادهای علم سیاست، حافظ ارزش های لیبرالیسم باشد: نظام لیبرال سرمایه داری.
آزادی محض همان نابرابری است
شعار «آزادی محض» به تدریج به سوی اقتضای طبیعی اش یعنی نابرابری اقتصادی و اجتماعی رفت؛ آنان که شرایط بهتر اقتصادی داشتند و پول دارتر بودند، شرایط را بر دیگران دشوارتر کردند. وقتی محور حقوق بشر و بنیاد علم سیاست، تنها آزادی باشد و آزادی نیز به معنای «آزادی رقابت بی قید و شرط» باشد، آنگاه آزادی رقابت، میان چه کسانی خواهد بود؟ میان قدرتمند و ضعیف؟ فقیر و غنی؟!
ببینید چه هوشمندانه، مفهوم «حقوق ذاتی بشر» در قرن های 19 و 20 میلادی معکوس شد؟ نتیجه آزادی رقابت میان فقیر و غنی چیست؟ دولت، دولت حداقلی است با این تعریف که دین و اخلاق و فلسفه را کنار بگذارید، تقوا و انفاق و ایثار، چرندیاتی برای شب شعر باشد و اساسا مفاهیم علمی و آکادمیک محسوب نمی شود، و در این موقعیت، آیا رقابت آزاد میان فقیر و غنی، جز به معنای ایجاد انحصار در سود، و دشوار، بلکه محال کردن رقابت بود؟ کدام رقابت؟
شعار آزادی رقابت بدون نظارت مکتب و دین و اخلاق و بدون عدالت در عمل، چه نتیجه ای داد؟ فقدانِ آزادی رقابت و دقیقا انحصار رقابت.
رقابت غیر متعهد یا آزادی انحصار؟!
پای رقیب را ببندید و آنگاه سوت مسابقه آزاد! را به صدا درآورید! این نوع آزادی رقابت که هیچ شرایط اخلاقی، دینی و عادلانه بر آن حاکم نباشد، آزادی منهای ایدئولوژی و منهای هر قید اخلاقی و آزادی مطلق از عدالت است و بنابراین نه آزادی رقابت، بلکه آزادی در عدم رقابت و نفی یک رقابت شفاف و عادلانه است. این بود که رقابت کنندگان، تبدیل به انحصار گران شدند. «برابری»، «نابرابری» شد و محصول شعار برابری ، وقیح ترین نابرابری ها از آب درآمد. این نابرابری، در طبیعت و ذات تفکر لیبرال نهفته است. وقتی اصالت با «لذت و سود» باشد و نظارت اخلاقی و شرعی هم در کار نباشد عینا دعوت به رقابت سگی (تکالب) و اصالت زر و زور شده است.
بدین ترتیب به نام آزادی، عملا «سلب آزادی» از توده ها موجه شد، اما همیشه «سلب آزادی» را نیز با ادبیات آزادیخواهانه و روشنفکرانه تئوریزه و «نفی برابری» را مشروع کردند. سایر قطعات این منظومه فکری هم از همین سنخ است، محصول شعار «قانون گرایی»، آموزش چگونگی «بازی با قانون» از آب درآمد. پارلمان به وجود آمد و ظاهرش آن بود که آرای عمومی و احزاب آزاد، انتخاب خواهند کرد، اما در صحنه واقعی و رقابت عملی رسانه ها و احزاب، چه کسانی حرف آخر را زده و می زنند؟ وقتی در عرصه اقتصاد، رقابت، واقعی نبود، چگونه در عرصه رسانه و پارلمان، رقابت باشد؟
سرباز عقل: علوم اجتماعی و رودربایستی با عقلانیت: حسن رحیم پور ازغدی/// از آزادی تا هرج و مرج ارزشی | گدایان بدون ژاندارم | آزادی محض همان نابرابری است | رقابت غیر متعهد یا آزادی انحصار؟! | آزادی اقتصاد و آزادی رقابت | برابری حقوق و عدالت | دولت لیبرال و حقوق ذاتی بشر
خیلی عالی ، موفق باشید
الّلهمّ عجّل لولیک الفرج...