فمینیسم: فمینیسم چیست
فمینیسم آموزه ای است که وجه اصلی تمامی تفاسیر و گونه های آن بر این باور استوار است که زنان به دلیل جنسیتشان، گرفتار تبعیض هستند و لذا لازم است برای تغییر این وضعیت اقدام شود. بدین ترتیب می توان، اصلی ترین سوالات فمینیسم را برای فلسفه سیاسی و علوم اجتماعی در این سه قالب شکل داد:
1) مردان چگونه مسلط شده اند؟
2) چرا این سلطه پذیرفته شده است؟
3) نتایج این سلطه چیست؟
مفروض اصلی فمینیسم این است که مردان بر زنان به اشکال مختلف تسلط پیدا کرده اند، به این ترتیب فمینیسم، از آنچه سلطه مردان بر زنان می خواند، یک تلقی «هستی شناسانه» ندارد. به تعبیر دیگر، این وضعیت را شکل یافته می داند و نه امری وجودی. این بیان در صدد آن است که موضع فمینیسم را بر اساس مفروض آن نشان دهد. آموزه هایی مانند مارکسیسم یا راسیسم، تاکید خود را بر طبقه یا نژاد قرار می دهند و آموزه هایی مثل آنارشیسم یا لیبرالیسم بر مفاهیمی همچون آزادی استوار هستند. اما فمینیسم، جنسیت را محور تفکر و رفتار قرار داده است.
چگونگی شکل بندی مناسبات زن و مرد در قالب خانواده، اجتماع یا نظام تولیدی اقتصادی و معیشتی، سابقه ای همپای تاریخ دارد. هر چند در مورد این مناسبات کمتر تفکر یا نظریه ای صورت گرفته است. افلاطون که بیشتر به فیلسوف سیاسی مشهور است، در مواضع مختلف، آراء مختلفی را در این مورد ارائه داده است. احتمالا بهترین موضع افلاطون در مورد زنان در کتاب پنجم جمهور است، یعنی آنجا که وی برابری زن و مرد پاسدار را می پذیرد. اما در موضع دیگر، افلاطون حکم می دهد که مردان بزدل و ترسو که زندگی را با بیدادگری سپری کرده اند، در زندگی بعدی خود در قالب زنان در می آیند.
حتی موضع برابری زن و مرد پاسدار را در آرمانشهر جمهور، که در نهایت به یک زندگی اشتراکی منجر می شود این گونه می توان تفسیر کرد که افلاطون می خواهد بدین طریق، یکی از مسائل مورد نزاع مردان را از بین ببرد. اگر این تفسیر صحیح باشد، نمی تواند مفروض افلاطون، برابری زن و مرد باشد. برخی از شارحان افلاطون با توجه به اظهارات وی، معتقدند که اشتراک زن و مرد تحت قوانین شدید و در جهت خدمت به جامعه موضوعیت می یابد. و طبعا از آن لا ابالی گری تفهیم نمی شود.
ارسطو، دیگر فیلسوف سیاسی کلاسیک، نیز زن را هم مرتبه مرد قرار نمی دهد و در تقسیم بندی حکمت عملی به اخلاق و یا فرد، خانواده و جامعه، زن را زیر دست مرد- رئیس در خانواده- ولی حاکم بر بردگان و خدمتکاران بر می شمارد. مواضع افلاطون و ارسطو، ناشی از شرایط اجتماعی آتن، به طور خاص یا یونان، به طور عام است. اختلافات نظری یا عملی آن زمانه، حتی صدها سال بعد چندان خدشه ای بر این آراء وارد نمی ساخت.
در اساس، این تحولات عصر روشنگری و سپس انقلاب فرانسه و پیدایش نهضت های مختلف بود که مناسبات زن و مرد را از بعضی یا تمامی جهات مورد سوال قرار داد. اصطلاحات فمینیسم یا فمینیستی تا اواخر قرن نوزدهم، وارد نظام واژگانی نشده بودند، هر چند بسیار پیش از آن، برخی از آثار در مورد حقوق زنان به رشته تحریر درآمده بود که می توان با تسامح از صاحبان آن همچون دارندگان آراء فمینیستی یاد کرد. مری آستل نخستین فمینیست انگلیسی مایل بود به جای توجه به مواضع سیاسی، بر ظرفیت تفکر منطقی زنان تاکید داشته باشد و به زنان، وابستگی عاطفی به مردان، حتی ازدواج با آنها را توصیه نمی کرد.
.
.
آستیل به جهت سیاسی محافظه کار و طرفدار سلطنت بود. حتی مری ولستون کرافت که به شدت متاثر از عصر روشنگری و انقلاب فرانسه بود، بیشتر تاکید می کرد که ذهن، فاقد جنسیت است، البته وی تا آنجا پیش رفت که تلقی رمانتیک ها، خاصه روسو را در تمایز طبیعی میان زن و مرد و تاکید بر بار عاطفی و معنویت نوع زنانه مورد سوال قرار دهد.
روسو در کتاب امیل که در زمان خود و پس از آن هم، همچون یک کتاب تعلیم و ترتیب و مهمتر از آن انسان شناسی رمانتیکی مطرح بوده است، امیل را که یک پسر بود، مرکز و محور آراء و نحوه تربیت خود قرار داد و سوفی، چهره زن کتاب خود را موظف را به رعایت امور زنانگی و در نهایت هماهنگی با امیل می دانست.
فمینیسم در قرن نوزدهم و بیستم، آشکارا وجه سیاسی- اجتماعی پیدا کرد و توانست در چند دهه گذشته خود را همچون یکی از مهمترین آموزه های سیاسی – اجتماعی قلمداد نماید. احتمالا باید رساله جان استوارت میل به نام انقیاد زنان را که به سال 1869 م. یعنی ده سال پس از رساله معروفش در باب آزادی، نگاشته شد و مهمترین اثر فمینیستی قرن نوزدهم به شمار آورد. وی در همان آغاز، توضیح می دهد که چگونه از ابتدای شکل گیری اندیشه ای در زمینه مناسبات اجتماعی، آنچه را وی انقیاد زنان می خواند، برایش مورد سوال بوده است.
میل انقاید هر یک از دو جنس را نسبت به دیگری رد کرده، از اصل برابری کامل دفاع می کند. وی، تصور ناتوانی زنان در کارکردها و اشتغالات را ناشی از نحوه رفتار اجتماعی و اینکه مردان نمی توانند یک رابطه متساهلانه را تحمل کنند می داند. میل در فصل آخر اثرش، با حمله به مشکلات و آفات انقاید نیمی از جامعه انسانی، یعنی زنان، آشکارا از موضع تایید گرایانه دفاع می کند. این گفته نیز گفتنی است که هریت تیلور، همسر اول میل، دارای نظریات فمینیستی بود. به آراء میل انتقاداتی وارد شده است، از جمله اینکه، میل با وجود دفاع از اصل برابری زنان، در نهایت، ترجیح می داد که زن به طور آزادانه در حریم خصوصی فعالیت داشته باشد، یا اینکه میل مسلم می پنداشت که زنان مخاطبش که عمدتا از طبقه متوسط و بالا بودند، خدمتکارانی برای انجام کارهای پر زحمت خانه در اختیار دارند.
با این حال آراء، ولستون کرافت، میل و همسرش که در مقوله آراء فمینیسم لیبرال طبقه بندی می شوند، گام مهمی در جهت حقوق برابر برای زنان بود.
این نکته آخر یعنی فمینیسم نوع لیبرالی، ما را با انواع فمینیسم هدایت می کند که مهمترین آنها فمینیسم لیبرالی، فمینیسم سوسیالیستی یا فمینیسم مارکسیستی، فمینیسم سیاه و سرانجام فمینیسم رادیکال است. ترکیبات لیبرالیسم، سوسیالیسم و مارکسیسم، سوگیری و جهات عمومی فمینیسم مرتبط به آنها را نشان می دهد، به طور مثال، در حالی که فمینیسم لیبرال، بر آزادی و حقوق برابر تاکید دارد، نوع مارکسیستی آن به رهایی کامل زنان در گرو پیشبرد مبارزات طبقاتی و دیگر مقولاتی که در ماکسیسم اهمیت می یابد معتقد است.
به همین اعتبار مارکس نه در مورد زنان مطالب گسترده ای نگاشت و نه در مورد یهود که خاستگاه خاستگاه خانوادگی اش به شمار می رفت. وی در مسئله یهود آشکارا، حل مشکل یهود در اروپای زمانه اش یعنی قرن نوزدهم را در جهت حل کلی مسئله سرمایه و کار و ارزش آفرینی پول قلمداد می کرد. چنین مسئله ای در مورد زنان نیز جاری بود. اگر زنان دچار تبعیضات اقتصادی- اجتماعی یا سیاسی و فرهنگی هستند، بهتر است به جنبش عمومی مارکسیسم بپیوندند تا بتوانند مشکل را به طور ریشه ای حل کنند و به سامان مناسب دست یابند.
در مجموع همین تفکر بر اخلاف مارکس هم ساری است. درست است که مارکسیسم در قرن بیستم و افرادی مانند گرامشی یا نئومارکسیست هایی مثل اوفه اهمیت بیشتری به مسئله زنان می دهند، ولی در نهایت فمینیسم را تحت الشعاع مقولات مارکسی ارزیابی می کنند. فمینیسم سوسیالیستی نیز، چهارچوب جامعه گرایی و همبستگی را محور فعالیت خود قرار داده است و از جهاتی به برخی از تفاسیر روانشناسانه که زن را بیشتر در پیوند با دیگری و دیگران قرار می دهند، نزدیک است. البته همپای تحولات سوسیالیسم، فمینیسم نیز متحول شد. سوسیالیست های تخیلی، زنان را هم در اجتماع و هم در خانه مورد ستم ارزیابی می کردند و مایل بودند که با سازوکار مناسب اقتصادی که رنگ و بوی تحمیلی داشت، آنها را از تبعیض کار رهانیده و در عین حال، ویژگی های طبیعی زنان، از جمله احساس و عاطفه آنها، محفوظ بماند.
انواع فمینیسم با ترکیبات لیبرالیسم، سوسیالیسم و مارکسیسم، در واقع فمینیسم را با آموزه های مهم سیاسی- اجتماعی، اقتصادی لحاظ می کند. ولی پیشتر اشاره شد که می توان فمینیسم را از زاویه نژاد یا صرف جنسیت نیز مورد تامل قرار داد. انواع ترکیبی فمینیسم به ایجاد بنیان های حقوقی یا سیاسی- اقتصادی مناسب برای رسیدن به اهداف و خواست های خودش توجه می کرد و برای همین، ساختار ها و نهاد های موجود را مورد نقادی قرار می داد. ولی در فمینیسم نژادی که منظور فمینیسم سیاه است، گذشته از ساختار های و نهادهای مورد نظر، تبعیض برخاسته از نژاد هم موضوعیت می یابد، یعنی اینکه مسئله سیاه – سفید در خواست ها و طرز تلقیهای فمینیسم سیاه منعکس می شود. پس فمینیسم سیاه یک مقوله دو وجهی جنسی- نژادی است.
.
عوامل زمینه ساز تن دادن زنان به روسپی گری
.
فمینیسم سیاه نسبت به فمینیسم سفید با نظر تردید و بعضی مواقع با عناد می نگرد. گذشته از فمینیسم سیاه، کلا فمینیسم معطوف به مسئله جنسیت یا همان فمینیسم رادیکال نیز در میان نحله های فمینیستی جایگاه خاصی دارد. به طور عمده فمینیسم رادیکال فعالیت خود را از دهه شصت به بعد آغاز کرد و از انگیزه های اصلی این نوع فمینیسم، سرخوردگی از جنبش چپ جدید و این احساس روز افزون که در هر حالتی مرد به دلیل جنسیت خودش و با وجود علایق سیاسی- اجتماعی و اقتصادی مایل است تا سلطه آشکار یا نهانی را بر جنس زن اعمال دارد بود.
در فمینیسم رادیکال دیگر این امید که تغییرات در نهادهای سیاسی یا دگرگونی های اقتصادی یا تصویب و اعمال قوانین و حقوق بتواند زن را از سیطره مرد رهایی دهد، در بهترین حالت، یک امر فرعی تلقی می شود. در همین نوع فمینیسم است که سرزمین یا زندگی بدون مردان طرح می شود. گونه هایی از فمینیسم سیاه یا فمینیسم رادیکال، تا آنجا پیش می روند که فقط قائل به واژگونی وضعیت موجودند، یعنی فمینیسم سیاه، سرود برتری سیاه را سر می دهد و فمینیسم رادیکال، زیردستی مردان را در سر می پروراند.
باید تقسیم بندی های ارائه شده در باب فمینیسم مانند هر تقسیم بندی ترکیبی دیگر یا مهمتر از آن مانند هر علامت و نشانه ای که از چهارچوب ها و طبقه بندی های جزمی است، به قید احتیاط تلقی شوند، یعنی نباید تصور کرد که حتما فمینیسم با یک فمینیست در یکی از مقولات به نحو برگشت ناپذیر یا غیر قابل انعطافی جا می گیرد. در حالی که این تقسیم بندی ها واقعیات بیرونی را در خود منعکس می سازند، برای نمایش تمامی جنبش فمینیسم و همه فمینیست ها ناکارا هستند.
به طور مثال در حالی که یکی از اولین اعتراضات فمینیست ها به محدود کردن فعالیت زنان به خانواده و ایفای نقش مادر یا همسر بر می گشت، امروزه برخی از فمینیست ها با طرح مجدد مسئله خانواده، زنانگی و مادر بودن، آنها را پایه های قدرتمندی برای جنبش فمینیسم می دانند. این نوع راهبردهای فمینیستی و نحوه متفاوت تبیین قضایا و رسیدن به اهداف از سوی گروه های مختلف فمینیستی، ما را به آغاز بحث بر می گردادند. یعنی اینکه فمینیسم بیش از هر چیز، انتقاد نسبت به تبعیض های اعمال شده بر زنان است و این تبعیض یا از سوی مردان، به عنوان جنس مقابل یا دیگر اعمال می شود یا ناشی از شرایط و ساختار و نهادهای اجتماعی است.
در این میان، تلقی و راه کارهای مختلفی نیز مطرح می شوند که با یکدیگر تضادهای اساسی دارند، از جمله ، این مسئله که آیا بالاخره هویت «مادری» در جهت جنبش فمینیسم است یا خیر.
.
نژاد گرایی در اندیشه بزرگان غرب
مولفه های اجتناب ناپذیر مدرنیته
.
اسرافیل: اندیشه های سیاسی در قرن بیست: حاتم قادری// انتشارات سمت// فمینیسم: فمینیسم چیست
- ۹۸/۱۰/۰۲
سلام
مطلب تون یه دره سنگین هست
ولی در عین حال روان
میشه یه مطلب به زبان عامیانه و امروزی تر بنویسید؟؟؟