سرباز عقل

مطالبی درباره فلسفه و جامعه شناسی | غرب شناسی | شرق شناسی | اسلام و ایران | رسانه و تکنولوژی | سیر مطالعاتی

سرباز عقل

مطالبی درباره فلسفه و جامعه شناسی | غرب شناسی | شرق شناسی | اسلام و ایران | رسانه و تکنولوژی | سیر مطالعاتی

مشخصات بلاگ
سرباز عقل

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ»
«إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَومٍ حَتّىٰ یُغَیِّروا ما بِأَنفُسِهِم»
خداوند سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمی‌دهد مگر آنکه آنان آنچه را در خودشان است تغییر دهند. (قرآن کریم. سوره مبارکه رعد آیه 11)

 

تاریخ فلسفه اسلامی| درباره ماهیت فلسفه اسلامی| معنی حق و عقل و گفتاری در باب پرسش و تفکر : کلمه حق اگر چه به صیغه مصدر در خلال جمله ها و عبارات ظاهر می شود ولی در واقع اسم فاعل بوده و معنی ذوالحقیقه از آن مستفاد می شود. کلمه حق به نحو اشتراک بر چند معنی اطلاق می شود. آن معانی به ترتیب عبارتند از:

 

  1. وجود عینی و خارجی به طور مطلق
  2. وجود دائم و همیشگی
  3. قول یا قضیه ای که بر یک امر خارجی دلالت داشته باشد و با واقعیت عینی آن نیز مطابق شناخته شود. البته به اعتبار مطابقت با واقع، صادق است و به اعتبار اینکه واقع با آن مطابقت دارد حق خوانده می شود.

 

حق به معنی اخلاقی و حقوقی، این کلمه ماجرای دیگری دارد که اکنون به آن نمی پردازیم. هرچه درباره حق گفته شود در این واقعیت نمی توان تردید داشت که درک و تمایز آن از باطل، به عهده عقل گذاشته شده و فلسفه نیز نوعی تلاش و کوشش است که در این راستا انجام می پذیرد.

در روایات اسلامی عقل، شرع و حجت باطن شناخته شده چنانکه شرع نیز حجت ظاهر شمرده شده است. در برخی از آیات قرآن مجید عنوان عقل از کفار سلب شده است. کسانی بر این عقیده اند که چون شرع، حجت ظاهری و عقلِ خارجی شمرده شده است ناچار اشخاص کافر در زمره مردم بی عقل قرار می گیرند. مرحوم ملاحسین فیض کاشانی، فضل و رحمت خدا را به معنی عقل و شرع گرفته و گفته است:

 

«کسانی که از فضل و رحمت خدا یعنی عقل و شرع بی نصیب شده باشند از شیطان پیروی خواهند کرد.»

 

او در این سخن به این آیه قرآن استناد کرده آنجا که خداوند فرموده است:

 

«وَ لَوْ لا فَضْلُ اللّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّیْطانَ إِلاّ قَلیلاً» (نساء، 83). کلمه قلیل در این آیه اشاره به اخیار و اولیاء الهی است. فیض کاشانی کلمه فطرت را نیز به معنی عقل گرفته و بر اساس این تفسیر به این نتیجه می رسد که در قرآن مجید عقل به عنوان دین مطرح می گردد. خداوند در این باب فرموده است: «فِطْرَتَ اللّهِ الَّتِی فَطَرَ النّاسَ عَلَیْها لاتَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النّاسِ لایَعْلَمُونَ» (روم، 30). اگر کسی بپذیرد که کلمه فطرت در این آیه به معنی عقل است ناچار باید بپذیرد که عنوان «دینِ قیم» بر عقل اطلاق شده است.

 

نکته دیگری که فیض کاشانی در اینجا به آن اشاره کرده این است که چون عقل و دین با یکدیگر متحدند خداوند فرموده است: « نُورٌ عَلى نُور یَهْدِی اللّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشاءُ» (نور، 35). در نظر این حکیم ربانی عبارت « نُورٌ عَلى نُور» به نور عقل و نور شرع اشاره دارد و حقیقت نور نیز در واقع امری واحد به شمار می آید.

 

همانگونه که ذکر شد تنها چیزی که می تواند از ورود شیطان در زندگی انسان جلوگیری کند پیروی از نور عقل و شرع است. البته به این نکته نیز باید توجه داشت که شیطان جز از طریق وجود انسان نمی تواند به این جهان وارد شود. به این ترتیب یگانه راه ورود شیطان به این عالم، وجود انسان است و چیزی که می تواند طریق او را برای ورود به زندگی مسدود کند جز پیروی از عقل و شرع چیز دیگری نیست. انسان موجودی است که ناچار باید در یکی از دو طریق حرکت کند. وقتی از راه عقل و شرع روی می گرداند جز گمراهی و سرگردانی سرنوشت دیگری نخواهد داشت.

 

آنچه انسان را از سایر موجودات زنده ممتاز می سازد این است که او طریق خود را انتخاب می کند و این انتخاب نیز از یک اراده عقلی ناشی می شود. این موجود انتخاب کننده همانند سایر موجودات زنده نیست که تنها در جهان به سر می برند و روزگار خویش را در گذر لحظه ها سپری می سازد بلکه او تنها موجودی است که در پی پیدا کردن معنی جهان خویش برآمده و پیوسته آن را می جویند. او در این جست و جو از نقطه نخستین و پایان امور پرسش می کند و در این پرسش ها چون و چرا به عمل می آورد و از واژه های «از کجا» و «به کجا» به طور مکرر بهره گیری می کند. آنجا که پرسش پیش می آید تفکر آغاز می گردد. البته چگونگی پرسش می تواند نوع تفکر و طرز اندیشه را آشکار سازد.

 

ما اکنون درباره اقسام پرسش ها سخن نمی گوییم همین اندازه یادآور می شویم که تفکر فلسفی، به نیروی پرسش زنده و باقی می ماند و آنجا که پرسش پایان پذیرد، تفکر فلسفی نیز نابود خواهد شد. البته مادام که انسان نتواند از درک بسیط «خود» نسبت به اشیاء فاصله بگیرد با طرح پرسش فلسفی بیگانه خواهد بود. فاصله گرفتن از خود نیز هنگامی میسر می گردد که انسان از نوعی تفرد درونی برخوردار بوده باشد کسی که از درون منفرد نیست در زمره عامه قرار دارد و در زمره عامه قرار گرفتن به معنی این است که انسان قوام وجودی خود را همواره در جمع اشباه و امثال جست و جو می کند و از متمایز بودن خود با دیگر موجودات آگاه نیست.

 

به عبارت دیگر می توان گفت عامی بودن به معنی این نیست که انسان خواندن و نوشتن نمی داند و از مطالعه کتاب های متعدد بی بهره و بی نصیب است بلکه عاری بودن از تفرد درونی و عدم توانایی بر فاصله گرفتن از آنچه به آن می توان اندیشید نوعی عامی بودن به شمار می آید. به این ترتیب «اُمّی» بودن به هیچ وجه مستلزم عامی بودن نیست همانگونه که داشتن سواد به معنی متعارف کلمه نیز نمی تواند عامی بودن را از انسان دور سازد. انسان وقتی از عامی بودن خارج می شود که ذهن او جدا از ذهنیت جمعی، آغاز به اندیشیدن کند. فرهنگ پخته و پرورده انسانی از هنگامی پدیدار می گردد که «فرد» آدمی به طور منفک و جدا از ذهنیت جمعی و گروهی، اندیشیدن را آغاز نماید و بر اساس منطق و موازین عقلی به تبیین و توجیه امور می پردازد. قرن های متمادی است که بشر به این مرحله وارد شده و همچنان به راه خود ادامه خواهد داد.

 

سرباز عقل: ماجرای فکر فلسفی در جهان اسلام: غلامحسین ابراهیمی دینانی // تاریخ فلسفه اسلامی: درباره ماهیت فلسفه اسلامی// تاریخ فلسفه اسلامی| درباره ماهیت فلسفه اسلامی| معنی حق و عقل و گفتاری در باب پرسش و تفکر

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">