مطالبی درباره فلسفه و جامعه شناسی | غرب شناسی | شرق شناسی | اسلام و ایران | رسانه و تکنولوژی | سیر مطالعاتی
مشخصات بلاگ
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ» «إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَومٍ حَتّىٰ یُغَیِّروا ما بِأَنفُسِهِم» خداوند سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمیدهد مگر آنکه آنان آنچه را در خودشان است تغییر دهند. (قرآن کریم. سوره مبارکه رعد آیه 11)
پاسخ:
طبیعتا «حقیقت» در این جمله، با حقیقتی که در ادبیات عامیانه و در عرف ذکر میشود تفاوت ماهوی دارد و از دو جنس متفاوت اند.
حقیقت در اینجا به معنای «وجودِ غیر زمینی، غیر مادی، غیر محسوس و آن جهانی» است. حقیقت، «هاله ای قدسی» در اطرافش و در درونش دارد و عالم آن از عالم تعیّنات به کلی جداست.
«ظهور حقیقت در رتبه حس» به معنای تنزل مفاهیم و معانی آسمانی و غیر زمینی و «آن جهانی» در قالب مفاهیم قابل لمس، عینی و قابل رویت و «این جهانی» است. در این ظهور، «حقیقت»، از تمام آنچه که دارد و به آن هویت می بخشد، تهی می شود و در مقام یک «موجود محصور شده در چنبره حس» خود را نمایان می کند.
آثار هنری که امروز می بینیم به طور کل، منقطع از «عالم بالا» و گرفتار در «تفکرات ماتریالیستی و ماده گرایانه» هستند.
حتی کسانی هم که سعی می کنند با آثار هنری بین «عالم بالا» و «جهان مادی» ارتباط برقرار کنند و پلی بین این دو عالم بزنند، باز هم از دایره «احساس» (حواسی که انسان امروز با آن، دنیای پیرامونش را تفسیر و فهم و درک می کند) خارج نمی شوند.
(ببخشید. سوالی که پرسیدید اقتضا می کرد یه خورده رسمی و کتابی حرف بزنم. امیدوارم تونسته باشم منظورم رو برسونم)