شرق شناسی چیست؟ ملاحضاتی درباره شرق شناسی 1
شرق شناسی چیست؟ ملاحضاتی درباره شرق شناسی| چرا درباره شرق شناسی بحث می کنیم؟ آیا شرق شناسی حقیقتا حادثه فکری و علمی مهمی است یا چون به تاریخ و فرهنگ شرقیان پرداخته است و می پردازد و ما به شرق جغرافیایی تعلق داریم یا شرق شناسان به ما عنوان و نام شرقی داده اند، به آن توجه می کنیم و اهمیت می دهیم؟
شرق شناسان آموزگار پژوهندگانِ بومی مناطق آسیا و آفریقا در پژوهش تاریخ و فرهنگ خود نیز بوده اند، تا آنجا که می توان گفت لااقل از اوایل قرن بیستم روش تلقی شرق شناسی نسبت به گذشته و جهان و موجودات، تلقی شایع در همه کشورهای آسیایی و آفریقایی شده است و اقوامی که تاریخ کهن دارند با چشم شرق شناسی ( البته با چشم شرق شناسی نحیف که رنگ ها و شکل ها مخصوصا، جایگاه ها و نسبت ها و روابط را مبهم و معوج می بیند) به گذشته خود نگاه کرده اند.
مگر چشم و نگاه شرق شناسی نگاه علمی نیست؟ من این پرسش را مطرح نمی کنم که به بحث درباره علمی بودن یا علمی نبودن شرق شناسی بپردازم. نزاعی که اخیرا در این باب درگرفته است یک نزاع سطحی و بیهوده تاشی از اغراض و پندارهای سیاسی است که متاسفانه هیچ س.دی سیاسی نیز از آن عاید مدعیان مخالف و موافق نمی شود.
وقتی می پرسیم آیا نگاه شرق شناسی نگاه علمی است، به جای اینکه در پاسخ دادن شتاب کنیم، باید در طرح مسئله تامل کنیم. ما علوم مردم شناسی و تاریخ داریم. تاریخ در دوران تجدد دیگر محدود به نقل و گزارش وقایع سیاسی و جنگ ها و کشورگشایی های گذشته نیست، بلکه شامل علم و سیاست و فرهنگ و دین و هنر و فلسفه و حتی تاریخ هم شده است، چنانکه ما امروز تاریخِ تاریخ هم داریم. در این صورت چرا پژوهش تاریخی درباره فلسفه و ادبیات و فرهنگ کشورهای آسیا و آفریقا را تاریخ فلسفه و تاریخ فرهنگ و تاریخ ادبیات ندانسته و به ان نام شرق شناسی داده اند؟ آیا وجه آن این است که این تاریخ ها را پژوهندگان غربی نوشته اند؟
نام شرق شناسی را اروپاییان وضع کرده اند. آنان از آغاز رنسانس تا قرن هجدهم بیشتر به زبان و ادبیات و هنر و فلسفه یونانی توجه داشتند و سپس به شرق شناسی مایل شده و آن را بنیاد کرده اند. اگر شرق شناسی به نحوی جانشین یونان پژوهی شده باید توجه کرد که وجه علاقه به یونان با علاقه به شرق یکی نیست. یعنی توجه اروپاییان به یونان در اغاز رنسانس توجه علمی به قصد پژوهش صرف در فرهنگ و ادب و فلسفه یونانی نبود. این توجه با نوعی تعلق خاطر و رعایت ادب و حرمت قرین بود. اروپای قرن های 15 و 16 و 17 انعکاس صورتی از ادب و آداب را در افق فراروی خود دیده بود که با پایدیای یونانی شباهت داشت. به این جهت یونان صرفا متعلَّق پژوهش دانشمندان و متخصصان و صاحب نظران رنسانس نبود. آنها با رجوع به یونان راه تجدد را گشودند و در این راه به علوم و ایدئولوژی ها و روابط و نظام ها و مناسبات خاصی دست یافتند.
علم تاریخ هم در این راه به وجود آمد، اما تاریخ، تاریخِ غربی بود که آن را تاریخ عمومی و تاریخ جهان انگاشتند. تاریخ غربی از دوره یونانی آغاز شد، اما در حاشیه این تاریخ، تاریخ ها و فرهنگ ها و تمدن های دیگر هم وجود داشت. شرق شناسی به این حاشیه پرداخت، یا درست بگوییم تمدن های آسیا و آفریقا را با نگاه خود به حاشیه بی روح تاریخ جهان مبدل کرد. به تعبیر دیگر، شرق برای غرب بیگانه و غیر خودی و دیگری بود. یک شرق شناس نامدار معاصر نوشته است:
«این غرب بود که برای اولین بار و تا مدت های مدید مبادرت به پژوهش علمی درباره فرهنگ های بیگانه کرد و با کنجکاوی، علاقه و احترام (و حتی نبش قبر فرهنگ های مدفون شده و رمزگشایی متون فراموش شده) نقش اساسی در بازشناسی و درک این فرهنگ ها از هویت خویش ایفا کرد»
اسرافیل :: درباره غرب: رضا داوری اردکانی- نشر هرمس