غرب شناسی: امریکا شناسی: تاریخ و تمدن امریکا: مذهب امریکایی شدن (قسمت هفتم)
غرب شناسی
امریکا شناسی: تاریخ و تمدن امریکا: مذهب امریکایی شدن (قسمت هفتم)
با آغاز قرن بیستم در حقیقت امریکا شدن و امریکایی شدن، یک دین و مذهب شده بود و حس ملی گرایی امریکا را دامن می زد. با رشد سریع سرمایه داری و صنعتی شدن در اوخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، این پدیده به امپریالیسم امریکا تغییر یافت و ایدئولوژی امریکا، بدون آنکه امریکا بدان اعتراف کنند، ایدئولوژی سرمایه داری شد. با توسعه نیروی دریایی و زیرساخت های جدید نظامی، امریکا در دهه آخر قرن نوزدهم، بزرگترین ناوگان دریایی دنیا را در اختیار داشت. امریکا با توسعه جغرافیایی، اقتصادی و نظامی بازرهای منطقه پاسیفیک (اقیانوس آرام)، آسیا و امریکای لاتین را تسخیر کرد و در عمل با ژاپن از در رقابت درآمد.
تمدن صنعتی امریکا در نیمه دوم قرن نوزدهم و پس از پایان جنگ های داخلی، شروع می شود. این دوره همچنین آغاز نظامی شدن جامعه امریکا است، دوره ای که خود نویسندگان و تارخ نویسان امریکا، آن را دوران تکوین امپریالیسم امریکا نامیده اند. مفاهیم خاص امنیت ملی و منافع ملی امریکا از این دوره سرچشمه گرفته و در تفکر سیاست گذاران امریکا جایگزین می شود.
ویلیام شکسپیر نویسنده و شاعر انگلیسی جمله ای دارد که می گوید: «دنیا صدف ماست». سالهاست که امریکا ادعا می کند که اگر دنیا صدف ماست، تنها امریکا می تواند مروارید آن باشد. در تمدن سیاسی و نظامی امریکا، این کشور وسیع نیم قاره ای به خود به منزله شهرک آفتاب می نگرد، شهرکی که اسطوره تاریخی دو قرن آن در منشور سرمایه داران آن یعنی «ماموریت معلوم و آشکار» ایالات متحده امریکا خلاصه می شود. امریکا این ماموریت خود را به عرصه جهانی و بین المللی و در واقع به سرنوشت بشریت ربط داده است. وظیفه صدف، تغذیه و رشد مروارید است. صدف نیز کالبد و استخوان سختی است که مروارید را محفوظ نگه داشته و می تواند آن را زندانی کند، رابطه ای که در حقیقت می توان آن را وابستگی به یکدیگر شمرد.
این صدف همان است که شکسپیر می گوید: «صدفی که با خنجرم آن را باز خواهم کرد». این گفته، گرفتاری و تناقض کشوری را نشان می دهد که می خواهد هم در دریای جهان شمولی و هم در صخره، قدرت و ضعف ارزش های خود را به دیگران تحمیل کند. یک جمله روشنگر دیگر، از یک داستان نویس امریکایی قرن هجدهم به نام توبیاس سمالت حاکی است که دنیا برای من درست شده، نه من برای دنیا و بر من است که تا می توانم از آن لذت ببرم و آینده را به حال خود بگذرم.
این دو جمله معروف دو دنیای متفاوت را نشان می دهد. در یکی، اعتقاد امریکا به اینکه در مرکز دنیا قرار گرفته و اراده تغییر هر چیز در دست اوست و دیگری به بیان این فلسفه می پردازد که هر کس یک جزیره بیش نیست. این داستان تمدن، قدرت سیاسی، اقتصادی و نظامی امریکاست که از جنگ جهانی دوم، در صدفی که آن را نظام بین المللی نامیده اند، قدم گذاشت. داستان صدف و مروارید، حس دوگانگی سیاست خارجی و جهانی امریکا را نسبت به خود و دنیا نشان می دهد.
با آگاهی کامل از منابع طبیعی و ثروت خود، امریکا به عنوان یکی از متمول ترین کشورهای دنیا و به عنوان مروارید، با محکمی و تنگی در داخل صدف خود یعنی دنیا قرار گرفته است. ولی رویدادها و تحولات دهه اول قرن بیست و یکم نشان داده است که گاه به گاه نیز این ترس و واهمه وجود دارد که این صدف به کلی بر روی مروارید بسته شده و امکان خروج از بین برود و امریکا داخل استخوان نظام جهانی آسیب پذیر شود. امریکا هنوز راه نجات از این احتمال دوم را پیدا نکرده است.
منبع: مولانا، حمید. امریکا شناسی: فراز و فرود یک امپراتوری. موسسه انتشارات امیر کبیر، چاپ دوم، 1390، ص 48
کلمات کلیدی: اسرافیل، امریکا، امریکا شناسی، غرب، غرب شناسی؛ مذهب امریکایی شدن، دین و مذهب امریکا، ملی گرایی در امریکا، امپریالیسم و سرمایه داری در امریکا، ایدئولوژی امریکا، نیروی دریایی امریکا، قدرت نظامی امریکا، ارتش امریکا، اقتصاد امریکا، اقیانوس آرام، امریکای لاتین، آسیا، ژاپن، تمدن صنعتی امریکا، جنگ های داخلی امریکا، امنیت ملی امریکا، ویلیام شکسپیر، اسطوره های امریکا، ایالات متحده امریکا، جنگ جهانی اول و جنگ جهانی دوم، نظم نوین جهانی، آزادی در امریکا، آزادی روابط جنسی در امریکا، روابط جنسی در امریکا، کشور امریکا، جمعیت امریکا، کلاهک های هسته ای امریکا، رویای امریکا، سبک زندگی امریکایی، درامد امریکایی ها
(کپی برداری از «اسرافیل» فقط با ذکر منبع مجاز است)
- ۹۶/۱۱/۱۳