.
انقلاب و استقرار | فرهنگ و تمدن | سرباز عقل: تحول تاریخی بشر جز از طریق انقلاب ممکن نیست. آنان که این نظریه را نمی پذیرند، به وضع موجود دل بسته اند. در درون انسان میلی برای ماندن هست و میل دیگری هم برای رفتن؛ و این دومی قوی تر است. از آنجا که بشر اهل عادت است و دل به ماندن می سپارد، تحول تاریخی اش جز از طریق انقلاب ممکن نیست. انقلاب یک تغییر دفعی است و ناگهانی روی می دهد و همه عادات گذشته را در هم می ریزد و بنابراین، نمی تواند که صورتی مداوم پیدا کند. «انقلاب دائمی» یک آرزوی شیرین، اما دست نیافتنی است. زندگی فی نفسه ملازم با سکونت و آرامش و امنیت و امکانِ آینده نگری است. یعنی زندگی بشر ملازم با عاداتی است که او را دعوت به ماندن می کنند و انقلاب کوچیدن است.
.
تقابل «انقلاب و استقرار»، تقابل «فرهنگ و تمدن» است. تمدن همان فرهنگ است که تعین یافته و در پی استقرار بر آمده است. فرهنگ طالب انقلاب است و تمدن طالب استقرار، و بنابراین، چه بسا که تقابل فرهنگ و تمدن به یک تعارض جدی بینجامد. آن چه درباره تمدن غرب روی داده آن است که فرهنگ غرب چیزی جز روش ها و ابزاری که تمدن غرب به وجود آورده است، نیست. یعنی متدولوژی و تکنولوژی صورتِ مبدَّلِ همان فرهنگی هستند که تمدن غرب بر آن تأسیس یافته و این واقعة بسیار عجیبی است. به عبارت ساده تر باید گفت که در تمدن امروز غرب فرهنگی به جز روش ها و ابزار وجود ندارد (و این گفته، صورت اعمّ این سخن مک لوهان را به یاد می آورد که «رسانه همان پیام است») و بنابراین، پذیرش فرهنگ غرب مفهومی جز پذیرش روش ها و ابزار- متدولوژی و تکنولوژی- ندارد و این توهم که ما ابزار را اخذ می کنیم و فرهنگ غرب را رها می کنیم جز سرابی بیش نیست.
مطالب پیشنهادی:
تکنوپولی: تسلیم فرهنگ به تکنولوژی