غرب شناسی: مسیحیت یهودی (مسیحیت صهیونیستی شده در گذر تاریخ) (قسمت هفتم)
غرب شناسی
مسیحیت یهودی (مسیحیت صهیونیستی شده در گذر تاریخ) (قسمت هفتم)
.
ادوارد متفورد در سال 1845 طرحی مبنی بر گردآوری ملت یهود در فلسطین که تحت الحمایه ی بریتانیای بزرگ بود ارائه داد. بر اساس طرح وی هنگامی که موسسات و سازمان های به وجود آمده قدرت کافی یافتند، بریتانیا به طور کامل یهودیان را در آنجا اسکان می دهد و تحت الحمایه بودن فلسطین را لغو می کند. متفورد در طرح خویش که باید بریتانیا آن را محقق می ساخت، فواید استراتژیک و اقتصادی را که عاید انگلستان می شد چنین بیان می کند:
.
«دولت یهودی امنیت راه های ارتباطی تجاری و بازرگانی ما را تامین خواهد کرد و ما را بر شرق مسلط خواهد گرداند»
.
سرهنگ جورج گاولر، اولین حاکم مستعمره استرالیای جنوبی و منادی همیشگی بازگرداندن یهودیان به سرزمین فلسطین و اسکان آنها در انجا بود تا زمینه برپایی و تاسیس جمهوری یهودی فراهم شود که حکومتی خودمختار و تحت الحمایه ی بریتانیا باشد. وی خواسته ی خود را در کتابچه ای مطرح ساخت که در سال 1845 به رشته تحریر درآورده و نام ان را آرام نمودن سوریه و شرق نهاده بود. وی در این کتابچه می نویسد:
.
«این عنایت الهی بود که سوریه و مصر را میان انگلستان و مهمترین مناطق تجارت خارجی و مستعمراتش در هند و چین و مجمع الجزایر اقیانوس هند و استرالیا قرار داد. و از آنجا که انگلستان نیازمند کوتاه ترین و امن ترین راه هاست؛ فلسطین یهودی تنها برگ برنده جخت ادامه نفوذ انگلستان در شرق است؛ و انگلستان مدنیت را برای تمام جهان به ارمغان می آورد به همین دلیل انگلستان شایسته است جوانان سوری را به وسیله ملت برگزیده بسیج نماید، ملتی که می توان از توان و قدرتش برای همیشه و در سطح گسترده استفاده کرد، فرزندان واقعی زمین، فرزندان اسرائیل»
.
چارلز هنری چرچیل، مسیحی صهیونیست هم دوره ی پالمرستون، که از اهمیت استراتژیک فلسطین برای منافع بریتانیا به خوبی آگاه بود. او فهمیده بود که یهودیان اروپا اعتقاد راسخ نسبت به ضرورت بازگشت به فلسطین ندارند، به همین دلیل تمام تلاش های خویش را در این راه صرف می کرد، یعنی می خواست توجه اروپایی ها را به این مسئله جلب کند. وی در یکی از نامه هایش که به مونتفیوری، رئیس مجلس یهودیان در 14/6/1841 نوشته بود، می گوید:
.
«نمی توانم میزان اشتیاق خویش را برای دیدن هم کیشانت که تلاش می کنند بار دیگر وجود خویش را به عنوان یک ملت ثابت کنند، بیان کنم. من این هدف را قابل تحقق می دانم، اما باید به دو نکته اساسی توجه داشت، اول اینکه یهودیان باید خود در تمام جهان و به اتفاق زمام امور خویش را به دست گیرند و دوم اینکه کشورهای اروپایی از مواضع آنها حمایت کنند»
.
به این ترتیب، این مسیحی صهیونیست، چهل سال قبل از انتشار کتاب «آزادی خود» به وسیله پنسکر که به هم کیشان خود می گفت: «شایسته است دوباره و از نو خویش را به عنوان یک ملت زنده مطرح سازیم» صاحب دعوتی بود که از یهودیان می خواست بر موجودیت خود به عنوان یک ملت تاکید کنند.
.
لارنس اولیونت در سال 1880، کتاب سرزمین گلعاد را منتشر کرد و در آن پیشنهاد کرد که شهرکی یهودی نشین در شرق رود اردن برای اسکان یهودیان روسیه و رومانی ساخته شود، اما در مورد اعراب ساکن این منطقه، پیشنهاد داد، مانند آنچه که بر سر سرخپوستان امریکا آمده است، آنها را در یک منطقه خاص گردآوردند و خواستار اسکان دوباره نژادی شد که سه هزار سال قبل، مالک سرزمین فلسطین بود.
.
اولیونت تلاش کرد نظر مسئولان بریتانیایی را به منافعی جلب کند که در پی حمایت از سیاست اسکان یهودیان در فلسطین عاید این کشور می شد. در همین راستا، دنیزرائیلی، نخست وزیر وقت بریتانیا، و سالز پوری، وزیر امور خارجه اش، به او سفارش کردند که ، با سلطان عثمانی به گفت و گو بنشیند و موافقت او را برای اسکان یهودیان در فلسطین جلب نماید.
.
در سال 1882 اولیونت خود در فلسطین سکنی گزید تا مروج ایده ی اسکان یهودیان باشد. نکته قابل توجه اینکه مسیحیان صهیونیست، به فلسطین با این دید که آنجا حق اهالی اصلی آن (عرب ها) است نگاه نمی کردند حتی آنها ضرورتی برای اعتراف به وجود آنها نمی دیدند بنابراین حقی برای آنها قائل نبودند که خود را ملزم به رعایت آن بدانند. بهترین مثال در این زمینه کشیش جیمز نیل است که از فلسطین دیدن نمود و در قدس اقامت گزید و در کلیسای مسیح صاحب منصبی شد. وی در صفحه اول کتاب خویش که طی سال های 1877 تا 1883 حداقل هشت بار تجدید چاپ شد و «اسکان دوباره فلسطین یا گردآوردن یهودیان پراکنده در سراسر جهان؛ نشانه دوران» نام داشت، عبارتی از سفر ارمیا 10:31 آورده است و می گوید:
.
«ای ملل جهان سخن خدا را بشنوید و آن را به گوش ساکنان دورترین جزایر جهان برسانید. بگویید کسی که بنی اسرائیل را پراکنده ساخت، آنها را دوباره در یک جا گرد می آورد و مانند چوپانی که از گله اش نگهبانی می کند، نگهبان و پاسدار آنها خواهد بود»
.
وی سپس فلسطین و ساکنان عرب فلسطینی اش را چنین به تصویر می کشد: «این بازگشت به سرزمین خرابه و خالی از سکنه است و باعث غرق شدن اکثریت فلسطینی ها- اعراب مسلمان- می شود که در جهل مطلق به سر می برند. آنها اصلا شایستگی تشکیل هیئت های سیاسی را ندارند در حالی که شمار یهودیان در حال حاضر بسیار بیشتر از تعداد امت های متمدن دیگر در سرزمین مقدس است.»
.
او بدین ترتیب تصویر قدیمی موجود در اذهان مسیحیان صهیونیست را تکرار می کند: «ویرانی و کمبود جمعیت ویژگی اصلی فلسطین است. اهالی این سرزمین در جهل مطلق به سر می برند و شایستگی تعیین سرنوشت و اداره ی امور کشور خویش را ندارند»
.
در حالی که یهودیان را به صورت افرادی برتر معرفی می کند و آنها را پرچمدار تمام ملل متمدن در این نقطه ی جهان معرفی می کند.
.
کشیش جیمز پارکز، مسیحی صهیونیستی که یهودیان از او به نام صهیونیست بیگانه نام می برند، به تبیین ریشه ها یا پایه هایی پرداخت که صهیونیسم بر آن استوار بود و در میان تمام عوامل بیان شده، بر نقش دین در تشکیل جنبش صهیونیسم و خلق دولت اسرائیل تاکید داشت، او می گوید: «اولین ریشه، یهودیت است و صهیونیسم لاییک نمی تواند حقیقتی اساسی را تغییر دهد و نتیجه اینکه مهمترین پایه ی تشکیل دهنده ی دولت اسرائیل، آیین یهود است. از این عامل، عوامل دیگر نشأت می گیرند، از جمله امید به نجات با دعوت از ملت یهود جهت بازگشت به میهن خویش و به دنبال آن ظهور مسیح منجی»
.
مسیحیان صهیونیست لحظه ای در مرتبط ساختن دعوت صهیونیسم و پیش گویی های مربوطه (از دیدگاه آنان) به سرنوشت یهودیان و فلسطین در آینده تردید نکردند. در سال 1900 یکی از مسیحیان صهیونیست این گونه آینده و سرنوشت فلسطین و قدس را مشخص می نماید: « قدس مرکز و کانونی است که فرزندان تبعید شده و بیرون رانده شده ی مملکت یهود در رویاهایشان کاخ های عظمت آینده شان را در گرد آن بنا می کنند. آن روز موعود، به سرعت نزدیک می شود؛ روزی که وارثان مشروع این سرزمین به خانه های آبا و اجدادیشان باز خواهند گشت. در آن روز فرجام جهان به سرعت با سقوط دشمن مسیح و آزاد سازی مملکت یهودا از طوق بندگی بیگانگان فرا خواهد رسید» او در کتاب خویش این پیش گویی ها را این گونه درج می کند:
.
- گردآوردن و جمع آوری فرزندان اسرائیل از میان ملل جهان؛
- بازگرداندن آنها به سرزمینشان؛
- بازگرداندن کشور به وضعیت سابق خویش که سرسبز و خرم و آباد بود؛
- ساخت دوباره هیکل و شهرشان؛
- ساخت و تجدید بنای دوباره ی پادشاهی قومی- ملی یهودیان؛
- یکپارچه ساختن دوباره ی دو مملکت یهودا و اسرائیل؛
- ظهور مسیح تا اینکه با صلح و پیروزی در سراسر جهان حکومت کند.
.
فرانک جنادی، سخنگوی طایفه مذهبی حواریون مسیح در کتابها و مقالات خویش تاکید کرد: «جنبش صهیونیسم، یکی از نشانه های بزدیک شدن ظهور مسیح موعود است تا حکومتش را با نشستن بر تخت خویش در قدس بر سراسر جهان بگستراند»
.
در اینجا لازم است اشاره ای به چارلز اسکات، روزنامه نگار با نفوذ و سردبیر روزنامه گاردین منچستر داشت که به خاطر خواندن مداوم کتاب مقدس، بیش از «مسیحیت ایده آلیستی» شیفته ی آیین یهود شده بود. او از جمله پیشکسوتان دیدگاهی بود که منافع بریتانیا را با فلسطین یهودی مرتبط می دانست و روزنامه ی او طی جنگ جهانی اول به سخنگوی رسمی سیاست منافع مشترک میان صهیونیسم و بریتانیا تبدیل شد. اسکات در 16 سپتامبر 1914 وقتی با وایزمن دیدار نمود، آمادگی خویش را «جهت کمک به یهود در هر نقطه از جهان» ابراز داشت و عملا زمینه ساز آشنایی وایزمن با شخصیت های بزرگ بریتانیا شد که به دلیل کار مطبوعاتی و نزدیکی سیاسی اش به لوید جورج با آنها روابط گرم و مستحکمی داشت. وایزمن درباره او می گوید: «با مردی آشنا شدم که ارزش آن برای جنبش صهیونیسم قابل توصیف نیست. اهتمام و توجه او نسبت به الگوها و ارزش های یهودی زبانزد همه بود و او شخصی بسیار صاحب نفوذ بود»
.
هچنین باید از روزنامه نگار دیگری به نام هربرت ساید بوتام (1940- 1872)، گزارشگر و منتقد همان روزنامه، نام برد که مقالات متعددی در سال 1915 به رشته تحریر درآورد و روزنامه ی گاردین آن را به چاپ رساند. وی در تمام نوشته های خویش بر اهمیت بسیار زیاد فلسطین در دفاع از مصر و کانال سوئز تمرکز نمود و همچنین او در این مقالات بر اهمیت استراتژیک و سیاسی اسکان یهودیان در فلسطین برای امپراتوری بریتانیا تاکید داشت. او «کمیته فلسطینی- بریتانیایی» را برای انتشار افکار و اندیشه های صهیونیسم در سراسر مملکت متحده ی (انگلستان و مستعمراتش) تشکیل داد و در سال 1916 یادداشتی برای وزارت خارجه بریتانیا ارسال کرد که در آن آمده بود: «ملت کوچک و نابغه ی یهود جز به میهن آبا و اجدادی خویش به هیچ چیز دیگری نیاز ندارد تا از آنجا گنج هایی را به جهانیان ارزانی دارند»
.
هربرت سایوبوتام کتاب انگلستان و فلسطین را به بیان اهداف و منافع مشترک صهیونیسم و بریتانیا اختصاص داد. بوتام سعی کرد لباس گذشته را به تن زمان حاضر کند، از جمله اینکه اعتقاد داشت ارتباط قدیمی که میان مصر و فلسطین و بین النهرین وجود داشته، اکنون نیز می تواند وجود داشته باشد. وی می گوید: «سرزمین بین النهرین مهد ملت یهود و تبعید گاه آنان بود و بنیانگذار دولت یهود، (حضرت) موسی، از مصر سر برآورد. چون این جنگ با غلبه بر امپراتوری عثمانی پایان یابد و این نیاز احساس شود که برای دفاع از مصر، انگلستان نیازمند ایجاد مانع و سدی است و این نیاز جز با تاسیس دولت یهود در فلسطین تامین نمی گردد، باید گفت چرخ گردون به طور کامل چرخیده و اکنون چرخش سابق خویش را از سر آغاز کرده است»
.
او موجودیت ملی، سیاسی و فرهنگی فلسطین را نادیده می گیرد و می گوید: «فلسطین در جهان واقعیت، موجودیت مستقل ملی یا جغرافیایی ندارد؛ هر آنچه دارد از تاریخ قدیم یهودیان است که با از بین رفتن مملکت ایشان، این تاریخ نیز از صفحه روزگار محو شد. به همین دلیل هنگامی که بالفور فلسطین را وطن قومی- ملی یهود نامید، حقی از دیگران نگرفت که به یهودیان دهد. فلسطین برای مسیحیان سرزمین مقدسی به شمار می آید، برای دیگران سرزمینی است که تابع مصر یا سوریه یا جزیره الغرب است. اما این سرزمین برای یهودیان، وطنی به وجود آمده، فقط و فقط به خاطر آنها به شمار می آید» و در جای دیگر می گوید : «در فلسطین هیچ تمدنی جز تمدن یهودیان وجود ندارد آنان به فلسطین همه آنچه در جهان با ارزش محسوب می شود ارزانی داشتند»
.
ساید بوتام ضمن تمجید و ستایش یهودیان انگیزه های مذهبی را با انگیزه های سیاسی و خدمتی که یهودیان، پس از استعمار فلسطین به بریتانیا می کنند- مرتبط می دانست. او دراین باره می گوید : «دلالیل محکم زیادی وجود دارد که حمایت ما از صهیونیسم برای امنیت خودمان است، اگر هم این دلایل وجود نداشته باشند، وظیفه ایجاب می کند، آنها را خود با دستان خویش به وجود آوریم»
.
وایزمن درباره او می گوید: «از دیدگاه استراتژی بریتانیا او به افکار و اندیشه های ما توجه می کند» وایزمن همچنین از نقش بارز و مهم او در شکل دهی افکار عمومی بریتانیا به سود صهیونیسم سخن می گوید و تاکید می کند: «بوتام در راس روزنامه نگاران سرشناس بریتانیایی است که وجود منافع مشترک میان بریتانیا و فلسطین یهودی را به خوبی درک کرده است»
.
منبع: کنعان، جورجی. میراث اسطوره ها: اصولگرایی مسیحی در نیمکره غربی. واحد ترجمه موسسه ی فرهنگی موعود، نشر هلال، چاپ اول، 1386، ص 88
.
کلمات کلیدی: اسرافیل، مسیحیت یهودی، مسیحیت، یهودیت، اسلام، اسرائیل، امریکا، انگلستان، بریتانیا، فلسطین، قدس، سوریه، کتاب مقدس، تورات و انجیل، عهد قدیم و عهد جدید، دولت یهود، استعمار، اسطوره سرزمین موعود، اسطوره ملت برگزیده، سرزمین مقدس، مسیحیت اصولگرا، مسیحیت یهودی، مسیحیت سیاسی، صهیونیسم، مسیحیت صهیونیستی، مسیحیان صهیونیست، صهیونیسم امریکا، جنبش صهیونیسم، صهیونیسم لاییک، اروپا، یهودیان اروپا، یهودیان فلسطین، ظهور مسیح، کلیسای مسیح، دومین ظهور مسیح، بنی اسرائیل، پیشگویی های تورات، دعوت صهیونیسم، فلسطین و قدس، معبد سلیمان، هیکل سلیمان، پادشاهی یهود، حواریون مسیح، وایزمن، ارزش های یهودی، اندیشه های صهیونیسم، بین النهرین، حضرت موسی (ع)، حضرت عیسی (ع)، اعلامیه بالفور
.
(کپی برداری از «اسرافیل» فقط با ذکر منبع مجاز است)
- ۹۶/۱۰/۲۷