تفکیک «باید» از «هست»؛ زوال ارزش ها
فیلسوفان مسلمان به «حقوق» و تعریف بنیاد «حق بشر» در علوم اجتماعی چه نگاهی دارند؟
حقوق ذاتی و فطری بشر را نمی توانید به لحاظ فلسفی به درستی تصویر کنید مگر آنکه آن را «الاهی» تفسیر کنید. «حقوق ذاتی لائیک» برای بشر، اثبات شدنی نیست، نمی توانند برهان بیاورند و عاقبت جایی متوقف یا مردد می شوند، چنانچه شده اند.
دست کم چهار نوع تلاش ناکام برای تئوریزه کردن حقوق ذاتی بشر با مبانی غیر دینی صورت گرفته است که اگر بخواهیم یک به یک بحث و اشکالات هر یک را عرض کنیم در این جلسه نمی رسیم. اما متفکران مسلمان از چند مسیر به تئوریزه کردن «حقوق بشر» از منظر دینی پرداخته اند که تنها به یکی از آنها اشاره می کنم:
اصل اول، این که شعارهایی چون آزادی، برابری، پیشرفت، خوب و بد، حقوق بشر، حقوق سیاسی، حقوق اقتصادی و حقوق خانواده که دست کم یک سر آن، «اعتبار» است، همگی به تعریفِ واقع بینانه از انسان و جهان باز می گردد که باید از توجیه فلسفی و استدلالی برخوردار باشند.
وقتی از حقوق سیاسی و اقتصادی، حقوق خانواده و اساسا از حقوق بشر سخن می گوییم همه به یک معنا «مقوله هایی ارزشی اند»، اما در فهم «مقوله ارزشی»، اشتباه نشود. بعضی از مقوله ارزشی می گویند، با این قید که «ارزش» را از «دانش» جدا کنند.
چنانکه گفتیم این، تکرار تلاش امثال هیوم، در جهت بی ریشه کردن «ارزش» ها و در نتیجه، فاقد موضوع کردن «ارزش» هاست.
وقتی تفکیک اخلاق از واقعیت ها صورت گرفت، آنگاه «ارزش» (بایستنی ها) و «دانش» که ناظر به «هستی» هاست، از یکدیگر بیگانه می شوند. اگر از «هست» و «نیست» نمی توان نتیجه گرفت که چه چیزی بایسته و شایسته است، پس همه «واقعیت» ها به لحاظ «ارزشی» مساوی و در واقع، به یک اندازه فاقد ارزش معرفتی خواهند بود.
اگر ارتباط «هستی» ها و «بایستی» ها قطع شود، دقیقا زوال ارزش ها آغاز شده است. فیلسوفان مسلمان چند نوع پاسخ به امثال هیوم داده اند که گسست «دانش» از «ارزش» را ابطال می کند.
سرباز عقل: علوم اجتماعی و رودربایستی با عقلانیت// تفکیک «باید» از «هست»؛ زوال ارزش ها