غرب شناسی: غرب: اکنون و آینده (قسمت دوم)
غرب شناسی
غرب: اکنون و آینده
(قسمت دوم)
آزادی بنیاد هر عالمی است؛ اما گفتن اینکه آینده تابع اوهام و بلهوسی ها نیست نباید مخالفت با آزادی تلقی شود. اصلا آنچه من گفته ام مطالب سیاسی نیست و اگر باشد به مبادی سیاست باز می گردد و هر کس که در مبادی آزادی بحث می کند مخالف آزادی نیست اما آنکه چنین بحثی را زاید می داند و منع می کند آزادی را دوست نمی دارد و به تحقیق کسانی که آزادی را حقّ مخالفت با همه چیز و در واقع به معنی نفی و انکار می دانند، نمی توانند از آن دفاع کنند یا به آن پایبند باشند.
به این جهت در همان حال که فریاد آزادی آزادی سر می دهند، به هیچ کس حقّ اظهار نظر نمی دهند و حتی نظرهای دیگران را با جعل و تحریف زشت و بد جلوه می دهند. وگرنه پیروی چند نفر از یک فیلسوف یا نویسنده فلسفی، امری عادی است و هر نویسنده فلسفی در هر جا ممکن است پیروانی داشته باشد و این هواداری را نمی توان عیب دانست و منع کرد. اما این عجیب می نماید که دین معرفت را آرایی راه ببرد که با نفسِ اعتقاد (جز اعتقاد اعتراف نشده به استیلای غرب) مخالف و بلکه دشمن است.
البته باشندگان و اهل هر عالمی تابع بازی آن عالم اند و ساکنان عالم نیست انگاری هم معمولا کار آن عالم را می کنند و سخن آن عالم را می گویند و گاهی بعضی از ایشان عاداتی هم از عالم دینداری برای خود حفظ کرده اند. ولی نیست انگاری با دینداری جمع نمی شود مگر آنگه دین صرف پوسته و قشر باشد که در این صورت حتی اندیشه مخالف دین می تواند در درون آن بخزد و با نقاب دین و اخلاق ظاهر شود.
آنچه باید در آن تامل شود اینها است نه ظاهر عبارتِ «باید از است بیرون نمی آید» این جمله در حقیقت یک حکم منطقی نیست، بلکه با آن اعلام می شود که دیگر کوکب هدایتی در آسمان وجود نیست و چراغی که باید راه ما را روشن کند افروخته نمی شود. «باید از است بیرون نمی آید» شعار نیست انگاری است که در آن از منطق وجود اعراض شده و بشرِ «عصر زده» میزان همه چیز قرار گرفته است.
منبع: رضا داوری اردکانی: فلسفه در دام ایدئولوژی. شرکت چاپ و نشر بین الملل
(کپی برداری از «اسرافیل» فقط با ذکر منبع مجاز است)