مجمع آدمیت
«مجمع آدمیت» دومین تشکیلات فراماسونری است که عباسقلی خان آدمیت (پدر فریدون آدمیت) به نمایندگی از جناب میرزا ملکم خان تاسیس کرد. آدمیت که در واقع همان اومانیسم نوع سطحی شرقی و ایرانی آن است می بایست ناسخ ادیان- در حکم فرهنگ های ضد ترقی گذشته- باشد.
اسلام به نظر ملکم خان یک «مسیحیت تجدید نظر شده !! » و اصول بابیگری نیز در نظر او با آنچه حضرت عیسی مسیح (ع) گفته همسان بود!! از التقاط و تلفیق دینی او چیزی که باقی مانده اقدام به تشکیل دستگاهی شبه دینی بود که باید تمام آنچه را که در ادیان مختلف اساسی است ترکیب نماید و در همان حال روح و جوهر اصلی آنها را کنار گذارد. از این رو به اصطلاح یک «مذهب آدمیت» به وجود آورد که در ایران بنا به مقتضیات «شکل اسلامی» به خود می گرفت.
«دین آدمیت» در واقع ابتدا از سوی اگوست کنت فیلسوف فرانسوی بنیانگذار نحله پوزیتیویسم و روح مذهب اصالت علم اعلام شد. دین و اخلاقی که اگوست کنت «پوزیتیو» می خواند، نه مبتنی بر اعتقاد به خداوندی است که ما نسبت به او شناسائی مستقیم داریم، بلکه مبتنی بر تجربه نسبت به موجودی است که از ما بی نهایت برتر است. آن موجود همان «انسانیت» است که به عقیده کنت مفهوم آن باید جای مفهوم خداوند را بگیرد. کنت در پایان دوران زندگی خود دچار اختلال مشاعر بود. «امیل لیتره» که از پیروان جدی کنت است، این دین را بیشتر دارای جنبه ی مرضناک فکر او معرفی می کند.
در اینجا باید یادآور شویم که دلباختگی اگوست کنت نسبت به زنی به نام «کلوتیلدو» و پس از مرگ مستعجل آن زن، دو وی یک حالت «شبه دینی» عبادت بشریت، به وجود آورده بود. شعار دین تحصلی از نظر او «عشق برای اصل» و «نظم برای مبنی» و «ترقی برای مقصد» قرار داده شد. کلوتیلدو به عنوان رمز «بشریت» تلقی گردید و در کتابی به نام شرعیات دین تحصلی به صورت سوال و جواب، درست بر مثال و بر منهج کتب شرعیات دین کاتولیک و تقریبا با همان تعبیرات و اصطلاحات، اگوست کنت به بیان آداب «عبادت بشریت» پرداخت.
کتاب شرعیات دین تحصلی مشتمل است بر پرسشهایی که از جانب «زن» که «رمز بشریت» است به عمل می آید و پاسخ هایی که به این پرسشها از جانب «عالم دین» که در اینجا خود کنت است، داده می شود.
ملکم دین آدمیت خود را با اقتباس از کنت در لفافه دین اسلام عرضه می کرد. اما این دین قلابی در جامعه دینی ایران جایی نداشت. او ماهیت اروپایی و بیگانه «progress» و «مذهب اصالت ترقی» را در پس این ادعا که اندیشه مسلط بر «مجمع آدمیت» از تعالیم پیامبران و عرفا سرچشمه گرفته پنهان می نمود. وی اعلام داشت که «آدمیت» پیوند دین و تعقل است، و برقرار ساختن آن در کره ارض مقصد اقصای همه پیامبران بوده است.
اگر ارتباط کامل ما بین «آدمیت» و «پیام پیامبران» بلافاصله ظاهر نمی شود، به علت «ماهیت سری» اصولی است که از عرش اقدس نازل شده است. آدمیت، خواه منشأ آن حضرت آدم (ع) باشد، و خواه حضرت علی (ع)- که هر دو آنها سرچشمه ی عرفان و اسرارند- حاوی اسراری است که از آن وقت همیشه در نزد اولیاء و اوصیاء امانت بوده و آن اسرار که در سلسله ی عرفا و در زوایای مقدسین گاهی ظهور داشته همه از پرتو این مخزن فائض بوده، حتی جمعی بر این عقیده هستند که همه مکتومات و طنطنه ی فراموش خانه یک شعاعی است که حکمای قدیم به طور خیلی ناقص از انوار «عرش اقدس» اقتباس کرده اند؟!
میراز ملکم خان خطاب به آدم ها می گوید: «بیدار شو ای آدم عرش مکان، بدر این حجاب غفلت را، بشنو آن ندای سروش عالم غیب را که می گوید نیست مقصودی بالاتر از معرفت حق، نیست حیاتی جز دریای توحید، نیست خدایی جز او، لا اله الا هو»
ملکم فعالیت مجمع آدمیت را نشانه «تجلی دولت حقه امام زمان (ع)» می داند!! از اینجا به دروغ مدعی است هیچ مغایرتی میان این مجمع با اسلام وجود ندارد. در شماره پنجم قانون می گوید: « اصول آدمیت به طوری مطابق اسلام و به قسمی مناسب دردهای حالیه ایران است که هر مسلمان با شعور به محض اینکه از حقایق آدمیت بویی می شنود بی اختیار خود را به این دایره می اندازد. اگر چنین نکند دشمن اسلام، منکر خدا و کورترین حیوان دنیاست»
او حتی در جایی مجمع را با اشاراتی به قرآن (سوره 5 آیه 56 و سوره 58 آیه 32) «حزب الله» می خوانند !! اگر مجمع حزب الله است، پس ضرری ندارد که میرزا حسن شیرازی را نیز به دروغ عنوان رئیس جماعت داد !!
نشریه قانون پس از ترور ناصرالدین شاه دیگر موضوعیت نداشته زیرا ملکم خان مجددا به دولت نزدیک شده و به مقام سفارت رسیده بود. او که همواره تجدد خواهی و اصلاح طلبی را با شهت جاه و مال آمیخته بود خلف شبه انقلابی خود را از دست داده و به عنوان ناظری عادی به انقلاب مشروطیت نگریست و شکست اول آن را خود شاهد بود. او هیچ گاه مذمت کننده ذات همایونی سابق نبود همچنان که نسبت به ذات همایونی لاحق نیز اظهار ارادت و اظهار می کرد که از او خلاف دین آدمیت هم حرکتی سر نزده است و پادشاه معصومی است.
ملکم در آخرین مقالاتش مجددا از اصلاحات سخن گفت به عقیده او «اصول اروپایی حکومت» به طور نابجایی با «مسیحیت» یکسان فرض شده است در حالی که برقراری این اصول با مخالفت های شدیدی از جانب کلیسا مواجه شده و در واقع در اساس مرهون نفوذ دین اسلام اند.
او در انقلاب، قدرت علما را به چشم دید و نظر خود را که همانا لزوم عرضه ی مصلحتیِ «اصلاحات غربی با شرایط اسلامی» بود مورد تایید یافت، زیرا در حقیقت، منوالفکران به واسطه علما، ناخودآگاه یا خودآگاهانه «دین اومانیستی غرب» و «جامعه ایده آل ممسوخ منوالفکران» را بر جامعه سنتی ایران مستولی کردند.
ملکم در سال های پایانی عمرش همواره از «جامع آدمیت» یعنی سومین تشکیلات فراماسونری ایران که مجمع میانه روان و محافظه کاران با ریاست عالیه ی ! ملکم و نامگذاری عباسقلی خان آدمیت بود حمایت کرد. در اینجا نیز ملکم به دنبال منافع شخصی و ارضای حرص دنیا طلبی و شهوت خود بود. جالب آنکه حتی محمد علی شاه نیز برای حفظ قدرت به این «جامع فراماسونری» پناهنده شد و به «اصول آدمیت» سوگند یاد کرد اما این پیوند به حال او که طالب استبداد مطلقه بود کمکی نکرد و سرانجام مجلس را به توپ بسته و به قلع و قمع منورالفکران پرداخت.
مقارن همین ایام ملکم سرانجام مرگ را به آغوش پذیرفت. هنگام مرگ، ملکم جدایی خود را از امور ایران با ترک دعوی مصلحتی مسلمانی تکمیل کرد و بر خلاف احکام و سنت اسلامی وصیت کرد که جسد او سوزانده شود. بدین وسیله رسوائی بی دینی او تکمیل شد. لیبرالیسم و تجدد خواهی او از صیغه ی القائی و تحمیلی اسلام رها گردید و بر ملا شد. او از آغاز علاقه ای به ارزش های فرهنگی اسلامی نداشت و «پروتستانتیسم» او در مسیر کم و بیش هدم و محو جوهر و روح فرهنگ اسلامی و حفظ ظواهری از آن و با تطبیق با غرب قرار گرفت.
سرباز عقل: سیر تفکر معاصر: محمد مددپور// مجمع آدمیت
- ۹۸/۰۱/۰۶