انسان غربی با پایان قرن هیجدهم و ورود غرب به مرحله سنن و انجماد فرهنگی و سقوط و نزول عقل از مقام مطلق خویش، دوباره مراتبی از شهود باطنی را به نحوی قدرت بخشید و به اعتباری عقل را به کلی نفی کرد.
به هر تقدیر پایان قرن هیجدهم در حقیقت آغاز یک پایان بود... از اینجا راه طی شده غرب که همان نیست انگاری (نیهیلیسم) است، روح تاریخ دو هزار و پانصد ساله غرب و فلسفه غربی محسوب می گردد...
و هنر مدرن و از آنجا پست مدرن دو ممیزی اساسی را به تدریج به خود می گیرند: یکی دوری و اجتناب از واقعیت و دیگری دنیوی شدن بیش از پیش هنر و اجتناب و دوری از ارزش ها و معانی و حقایق و فضایل دینی و مابعدالطبیعی...
مطالب مرتبط:
مواجه شرق با نیهیلیسم یا نیست انگاری غرب
غرب شناسی: نیهیلیسم (نیست انگاری) دوران رنسانس
مسیحیت نیست انگارانه و نیهیلیست غرب
سرباز عقل: فلسفه های پست مدرن و گریز و گذر از مدرنیته: محمد مدد پور
هنر مدرن و پست مدرن در دوران نیهیلیسم و نیست انگاری