نقد مسیحیت
نیچه
دجّال: نقد مسیحیت در اندیشه های نیچه 5
به گذشته باز می گردم و داستان حقیقی مسیحیت را باز می گویم. خودِ واژه مسیحیت حاصل سوء تفاهم است، در اصل تنها یک مسیحی وجود داشت و آن یکی هم بر صلیب مُرد. «انجیل» بر صلیب مُرد. آنچه را که از آن زمان «انجیل» یا همان «بشارت» می نامند، خلاف زندگی آن مصلوب و تنها پیامی ناگوار و خبری فلاکت بار است.
مسیحی بودن، مسیحیت را حقیقت پنداشتن و به جنبه های پدیداریِ آگاهانه تقلیل دادن یعنی همان نفی مسیحیت. در واقع اصلا هرگز مسیحیانی وجود نداشته اند. مسیح و هرآنچه از دو هزار سال پیش تاکنون مسیحی نامیده می شود، تنها سوء تفاهمی روان شناختی در باب خویشتن است. اگر دقیق بنگریم، بر وجود او به رغم ایمان صرفا غرایز حاکم بوده است، و آن هم عجب غرایزی!