فکر کنیم | چند جمله زیبا از چند کتاب
يكشنبه, ۱۶ دی ۱۳۹۷، ۰۴:۱۳ ب.ظ
کلیدر: محمود دولت آبادی
- درد اینجاست که درد را نمی شود به هیچ کس حالی کرد.
- آدم بدون عشق نمیتواند زندگانی کند. این را من می دانم، این را نه از کسی شنیدهام و نه در جایی دیدهام تا به یادم مانده باشد. این را از وجود خودم، با وجود خودم، از عمری که تباه کردهام فهمیدهام. نه! آدم بدون عشق نمیتواند زندگانی کند.
آناکارنینا: لئون تولستوی
- در زندگی وضعی نیست که انسان نتواند به آن خو بگیرد، به ویژه هنگامی که ببیند همه اطرافیانش آن را پذیرفتهاند.
ابله: فیودور داستایوسکی
- به عقیده من بهتر است آدم تلخکام باشد ولی بداند، تا اینکه خوشحال باشد و فریبخورده.
- کسی که به خودش دروغ میگوید و به دروغ خودش گوش میدهد، کارش به جایی خواهد رسید که هیچ حقیقتی را نه از خودش و نه از دیگران تشخیص نخواهد داد.
درمان شوپنهاور: اروین د. یالوم
- اگر نمیخواهیم بازیچهی دست هر فرومایهای و مایهی ریشخند هر تهیمغزی باشیم، اصل اول این است که محتاط و دستنیافتنی بمانیم.
- فردی با استعدادهای والا و نادر ذهنی که به حرفهای صرفاً مفید گمارده شود، مانند یک ظرف باارزش تزئینشده با زیباترین نقشهاست که بهجای دیگ آشپزخانه استفاده شود.
- یکی از راههای معدود سرحال آوردن مردم این است که دربارهی مشکلی که بهتازگی گریبانتان را گرفته حرف بزنید یا بعضی از نقصهای شخصیتان را برایشان آشکار کنید.
- آنچه داریم اغلب صاحبمان میشود.
انسان خداگونه: یووال نوح هراری
- در گذشته، سانسور از طریق مسدود کردن جریان اطلاعات به اجرا در میآمد. در قرن بیستویکم، از طریق غوطهور کردن انسانها در سیلاب اطلاعات بیاهمیت و نامربوط عملی میشود.
پیامبر و دیوانه: جبران خلیل جبران
- هرچه اندوه درون شما را بیشتر بکاود،جای شادی در وجود شما بیشتر میشود. مگر کاسه ای که شراب شما را در بردارد همان نیست که در کوزه کوزه گر سوخته است؟ مگر آن نی که روح شما را تسکین می دهد، همان چوبی نیست که درونش را با کارد خراشیده اند؟ هرگاه شادی می کنید ، به ژرفای خود بنگرید تا ببینید که سرچشمه شادی به جز سرچشمه اندوه نیست.
طاعون: آلبر کامو
- شر و بدی که در دنیا وجود دارد پیوسته از نادانی میزاید و حسن نیت نیز اگر از روی اطلاع نباشد ممکن است به اندازه شرارت تولید خسارت کند. مردم بیشتر خوباند تا بد و در حقیقت، مساله این نیست. بلکه آنها کم یا زیاد ناداناند و همین است که فضیلت یا ننگ شمرده میشود. نومید کننده ترین ننگها، ننگ نادانی است که گمان میکند همه چیز را میداند و در نتیجه به خودش اجازه آدم کشی میدهد: روح قاتل کور است و هرگز نیکی حقیقی یا عشق زیبا بدون روشن بینی کافی وجود ندارد.
بازگشت شازده کوچولو: ژان پیر داوید
- انسان خود را محور جهان میپندارد؛ اما در برابر دنیای به این بزرگی که بدون حضور او نیز همچنان میچرخد، خیلی کوچک است و این حقیقت برایش ننگ آور است و از سر نا امیدی سعی میکند همه را تحت فرمان خود دربیاورد.
امیل: ژان ژاک روسو
- ما نمی دانیم که خوشبختی و بدبختی فی نفسه چیست، ولی می دانیم عدم تناسب بین آرزوها و توانایی برآوردن آن است که سبب بیچارگی می شود. اگر انسان می خواهد خوشبخت باشد باید زندگانی را در خویشتن متمرکز سازد و اراده و آرزوی خود را در حدود توانایی خویش به کار ببرد.
گوشه نشینان آلتونا: ژان پل سارتر
- اگر من یک آدم را تحقیر کنم، فقط یک نفر را، حتی یک جلاد را، دیگر به هیچ کس نمیتوانم احترام بگذارم: حرمت آدمها میشکند.
شازده کوچولو: آنتوان دوسنت اگزوپری
- شازده کوچولو پرسید: غمگینتر از اینکه بیایی و کسی از اومدنت خوشحال نشه، چیه؟ روباه گفت: بری و کسی متوجه رفتنت نشه.
بینوایان: ویکتور هوگو
- بد بختی، مربی استعداد است.
- آزادی ما از نقطه ای شروع می شود که آزادی دیگران پایان می یابد.
- در بینوائی همچنان که در سرما نیز دیده میشود، آحاد به یکدیگر فشرده میگردند.
روح پراگ: ایوان کلیما
- در این کشور همه احساس می کنند که کلاه سرشان رفته است، و بنابراین فکر می کنند که حق دارند سر دیگران کلاه بگذارند.
- اگر ما حافظهمان را از دست بدهیم، خودمان را از دست دادهایم. فراموشی یکی از نشانههای مرگ است. وقتی حافظه نداری دیگر اصلا انسان نیستی.
تسلی بخشی های فلسفه: آلن دو باتن
- رویدادهای بد احتمالا رخ خواهند داد، ولی هرگز احتمال ندارد به اندازه ای که می ترسیم بد باشند.