انقلاب های قلابی و جنگ قدرت مدرن. درباره انقلاب فرانسه و انقلاب انگلستان
انقلاب های قلابی و جنگ قدرت مدرن. درباره انقلاب فرانسه و انقلاب انگلستان
حقیقتی به نام انقلاب کبیر انگلستان! یا انقلاب آمریکا ! در کار نبوده است؛ و بگذار بپرسم که انقلاب فرانسه نیز به چه معنا انقلاب بوده است!؟ آیا به این معنا که به لحاظ شیوه های انقلابی، توده های مردم بریزند و حاکمیت را سرنگون کنند؟! با این مقیاس، اگر انقلاب فرانسه، انقلاب کبیر بوده است، انقلاب ما «انقلاب اکبر» بود و اگر انقلاب ما انقلاب کبیر است، پس انقلاب فرانسه، انقلاب صغیر بوده است.
هیچ یک از این انقلاب ها راستین نبوده اند، بلکه یک تبادل قدرت میان جریان ها و گفتمان های رقیب در درون طبقات حاکمه بوده اند. جنگ قدرتی که در مقیاسی کوچک گاه به خیابان کشید. نه چون انقلاب اسلامی که هر هفته و هر ماه، میلیون ها تن به خیابان ها بیایند و هر روز شهید دهند اما به پای حرفهایشان بایستند و شعارها مشخص، نظام مطالبات مشخص و رهبری آن هم مشخص باشد.
نهایت نتیجه تحولات فرانسه، تبدیل جامعه فئودالی- کلیسایی به جامعه سرمایه داری و لیبرالیستی شد. شما را به تعبیری ارجاع می دهم که «ماکس وبر» در «اخلاق پروتستانی و روح سرمایه داری» کرد که چگونه پروتستانتیسم یعنی مسیحیتِ سکولاریزه شده، توانست در هلند و سپس انگلستان، قدرتی پدید آورد که نخستین تجلی نظام سرمایه داری باشد و چگونه خود را از قید اخلاق و زهد و همه بحث های فلسفی و بلکه از همه چیز، رها کرده و یک طبقه جدید اروپایی تشکیل داد، نظام بورژوایی به وجود آمد و به «باز تعریفِ» پایه های علم سیاست بر اساس منافع طبقه سرمایه دار پرداخت که هسته اصلی «علوم سیاسی و اقتصادی مدرن» را تشکیل داد.
در این گفتمان، شعار علیه کلیسا و حاکمیت کلیسا، شعار علیه قید و بندهای نظام اقتصاد فئودالی و نظام سیاسی که در خور اقتصاد فئودالی بود با این هدف سر داده شد که مثلا از زیر بار سنت های سیاسی و اخلاقی، رها و آزاد شوند تا به جنبش «پیشرفت طلبی» و تحول و نوآوری، نائل گردند. بدین وسیله عملا سیستم را به «سرمایه داری جدید» تبدیل کردند و صاحبان ثروت و قدرت، شانه به شانه ایستادند.
سرباز عقل: علوم اجتماعی و رودربایستی با عقلانیت: حسن رحیم پور ازغدی //
انقلاب های قلابی و جنگ قدرت مدرن. درباره انقلاب فرانسه و انقلاب انگلستان