سرباز عقل

مطالبی درباره فلسفه و جامعه شناسی | غرب شناسی | شرق شناسی | اسلام و ایران | رسانه و تکنولوژی | سیر مطالعاتی

سرباز عقل

مطالبی درباره فلسفه و جامعه شناسی | غرب شناسی | شرق شناسی | اسلام و ایران | رسانه و تکنولوژی | سیر مطالعاتی

مشخصات بلاگ
سرباز عقل

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ»
«إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَومٍ حَتّىٰ یُغَیِّروا ما بِأَنفُسِهِم»
خداوند سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمی‌دهد مگر آنکه آنان آنچه را در خودشان است تغییر دهند. (قرآن کریم. سوره مبارکه رعد آیه 11)

زبان و زمان

پنجشنبه, ۲۰ دی ۱۳۹۷، ۱۱:۲۹ ب.ظ

زبان و اندیشه

 

زبان دارایی فراوان دارد و چیزی را که می بخشد باز پس نمی گیرد ولی زمان چیزی ندارد که آن را ببخشد، فقط خود را به اشخاص می بخشد، ولی خودش جز بلعیدن و تباه کردن چیز دیگری نیست.

 

زبان، اساس گفتگو است و گفتگو همواره در میان گوینده و شنونده انجام می پذیرد حتی کسانی که لب فروبسته اند و پیوسته در اندیشه خداوند به سر می برند در واقع به طور پنهانی با خداوند گفتگو می کنند. نیایش نوعی گفتگوست و در این گفتگو زبان نقش بنیادین دارد.

 

زبان و زمان: بزرگان اهل معرفت گفته اند: پرنده حکمت هنگامی به پرواز در می آید که تاریکی تازه آغاز می گردد. زبان ظهور ذهن است و ذهن بدون عین فعلیت پیدا نمی کند. ذهن، همیشه در ارتباط با غیر خود معنی می یابد و به همین جهت است که ابن سینا از علم که خصلت ذهنی دارد به عنوان حقیقت ذات اضافه سخن گفته است.

 

ذهن التفات به غیر است حتی اگر به خودش بیندیشد باز هم خودش را به عنوان غیر، مفروض می گیرد. عقل بدون معقول نیست و تصور بدون آنچه به تصور در می آید تحقق پیدا نمی کند. نکته جالب توجه این است که تقابل میان ذهن و عین از اختیار ما بیرون است و انسان در این دوگانگی نقش ایفا نمی کند. تقابل و دوگانگی میان زبان و زمان نیز از همین دوگانگی میان ذهن و عین ناشی می شود. زندگی انسان نتیجه همین تقابل است و بدو تقابل ذهن و عین یا زبان و زمان زندگی معنی پیدا نمی کند.

 

زمان

 

در اینجا ممکن است گفته شود بر اساس قول به اتحاد میان عاقل و معقول و یا به قول ملاصدرا اتحاد میان هرگونه ادراک و آنچه مورد ادراک واقع می شود دیگر جایی برای تقابل میان ذهن و عین و یا زبان و زمان باقی نمی ماند. در پاسخ به این گفته می شود اتحاد میان عاقل و معقول  و یا عالم و معلوم تنها در مورد معقول و معلوم بالذات مطرح می شود ولی آنچه معقول و یا معلوم بالعرض خوانده می شود با عاقل و یا عالم متحد نیست.

 

معقول و یا معلوم بالذات همان چیزی است که در ذهن تحقق می پذیرد ولی معقول و یا معلوم بالعرض تنها به واسطه آنچه در ذهن معقول و یا معلوم است، معقول و یا معلوم شناخته می شود. این سخن در مورد زبان و زمان نیز صادق است بنابراین حتی بر اساس قول به اتحاد میان عاقل و معقول و یا زبان و زمان تقابل میان ذهن و عین و زبان و زمان همچنان به قوت خود باقی است.

 

زبان اساس گفتگو است و گفتگو همواره در میان گوینده و شنونده انجام می پذیرد حتی کسانی که لب فروبسته اند و پیوسته در اندیشه خداوند به سر می برند در واقع به طور پنهانی با خداوند گفتگو می کنند. نیایش نوعی گفتگوست و در این گفتگو زبان نقش بنیادین دارد.

 

زبان ظهور فهم است و فهم باب هستی را می گشاید و در اینجا دوباره این پرسش پیش می آید که آیا هستی در افق زبان طلوع می کند و یا از مشرق زمان ظاهر می گردد؟ در پاسخ به این پرسش باید گفت وقتی زمان نیز در زبان ظهور پیدا می کند سپیده دم هستی و پگاه زمان نیز جز زبان چیز دیگری نخواهد بود. بی جهت نیست که سلطان ولد درباره مثنوی معنوی می گوید:

 

نردبان آسمان است این کلام                هر که از این بر شود آید به بام

 

زبان نردبان آسمان هستی است و با پیمودن پله های این نردبان که جنبه تصاعدی دارد صعود حاصل می شود و تعالی به دست می آید ولی زمان نردبان آسمان هستی نیست و پله های آن تصاعدی به شمار نمی آید زیرا اگر لحظه های زمان را پله های آن به شمار آوریم، عبور از هر پله و رسیدن به پله دیگر مستلزم نفی پله سابق شناخته می شود.

 

به عبارت دیگر می توان گفت زمان هر لحظه در خود آغاز می شود و در خود پایان می یابد و چیزی که آغاز آن پایان آن شناخته می شود تصاعد و تعالی ندارد و نردبان صعود به آسمان هستی شناخته نمی شود. در سابق نیز یاداور شدیم که زمان همیشه در زمین می گذرد، حتی اگر منشأ پیدایش زمان آسمانی بوده باشد تحقق آن زمینی است و با مکان الفت خلل ناپذیر دارد.

 

زمان 1

 

زبان دارایی فراوان دارد و چیزی را که می بخشد باز پس نمی گیرد ولی زمان چیزی ندارد که آن را ببخشد، فقط خود را به اشخاص می بخشد ولی خودش جز بلعیدن و تباه کردن چیز دیگری نیست. فردوسی بزرگ به همین معنی نظر داشته آنجا که گفته است:

 

زمان را چنین است ساز و نهاد                  که جز مرگ را کس ز مادر نزاد

 

زبان در خاموشی خود نیز گویا و بخشنده است. مولوی که کلام را نردبان آسمان می داند تخلص خود را خاموش دانسته است. برخی از بزرگان اهل معرفت گفته اند روشن تر از خاموشی چراغی را نیافتیم و البته این بدان جهت است که خاموشی خود نوعی از سخن است و بلکه در برخی موارد بلیغ تر و رساننده تر از هر سخن دیگر شناخته می شود.

 

عالمی ظریف و ادیب گفته است همه مردم دنیا به یک زبان سکوت می کنند بنابراین خاموشی خود یک زبان رسا و جهانی به شمار می آید.

 

مطالب مرتبط:

جایگاه عقل در اندیشه دینانی

معنای فلسفه چیست؟

برخورد و مواجه با عقل

 

سرباز عقل: معمای زمان و حدوث جهان: غلامحسین ابراهیمی دینانی // زبان و زمان

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">