سرباز عقل

مطالبی درباره فلسفه و جامعه شناسی | غرب شناسی | شرق شناسی | اسلام و ایران | رسانه و تکنولوژی | سیر مطالعاتی

سرباز عقل

مطالبی درباره فلسفه و جامعه شناسی | غرب شناسی | شرق شناسی | اسلام و ایران | رسانه و تکنولوژی | سیر مطالعاتی

مشخصات بلاگ
سرباز عقل

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ»
«إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَومٍ حَتّىٰ یُغَیِّروا ما بِأَنفُسِهِم»
خداوند سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمی‌دهد مگر آنکه آنان آنچه را در خودشان است تغییر دهند. (قرآن کریم. سوره مبارکه رعد آیه 11)

جایگاه انسان در فلسفه اسلامی و فلسفه غرب

(قسمت دوم)

 

توجه داشته باشید که کار این ها ساده نیست. همه اینها در تفکر قرن حاضر نقش دارند و حضور دارند. داروین حضور دارد، گالیله حضور دارد، از سوی دیگر متفکری مانند زیگموند فروید و کشفی که به نام «ضمیر ناخودآگاه» کرد. این ضمیر ناخودآگاه بخش اعظم وجود انسان است و بخش آگاه وجود انسان بسیار ناچیز است؛ مانند کوه یخی که  در دریاست و بیشتر قسمت های آن در زیر آب است و فقط قسمتی از آن پیداست.

 

قسمت اعظم وجود انسان در ضمیر ناخودآگاه اوست و ضمیر ناخودآگاه انسان عکس العمل هایی است که از آغاز تولد در مواجهه با امور برای او پیدا شده است و در اختیار انسان هم نیست و انسان محکوم قطعی و حتمی است به یک جریان ناخودآگاه که مانند کوه یخ در درونش وجود دارد. آن اختیار انسان و «اناالحقی» که می گفت، تبدیل به یک امر ناچیز شد و محکوم شد به جریان هایی که آن هم بدون هیچ اختیاری در ضمیر ناخودآگاهش قرار دارد.

 

مثلا همین که من امروز حرف می زنم تحت تاثیر ناخودآگاه هستم. اگر می خندم، گریه می کنم، فکر می کنم و سایر کارها تحت تاثیر ضمیر ناخودآگاه هستم و ناخودآگاه هم از حوزه اختیارات من خارج است. من موجود ضعیفی هستم تحت تاثیر عوامل نیرومند عالم و بیهوده دارم می چرخم.

 

بدین ترتیب تحت تاثیر این نظریات، یعنی فروید از یک طرف، داروین هم از آن طرف و گالیله و کپلر از طرف دیگر، بشر بسیار منحط شد. بشری که علت غایی خلقت بود تبدیل به حیوان شد و در ردیف گونه ای از حیوانات قرار گرفت و در معرض معرفت علمی مغرب زمین، انسان بسیار کوچک شد.

 

اما این تمام مطلب نبود. از طرف دیگر فیلسوفان هم در صحنه بودند و دیدند که این وضعیت خوبی نیست و انسان خیلی کوچک شده است و سعی کردند برای انسان اعاده حیثیت نمایند. فیلسوفان اگزیستانسیالیست از جمله ژان پل سارتر نظر دادند که گرچه عالم هدفی ندارد و جهان غایتی ندارد و هیچ در هیچ است، اما در این وادی وحشتناک و تاریکی هستی، انسان یگانه موجودی است که نور می دهد و به عالم معنا می دهد. عالم تهی از معناست، اما انسان اعطای معنا می کند، نور می دهد و عالم را روشن می کند. یعنی خالق عالم است و عالم را می سازد (البته خالق نه به معنای هستی شناختی) و معنا دهنده به عالم است. در فلسفه الحادی ژان پل سارتر و امثال او، انسان به جای خدا می نشیند و می تواند «اناالحق» بگوید.

 

منبع: عقلانیت و معنویت: غلامحسین ابراهیمی دینانی

 

(کپی برداری از «اسرافیل» فقط با ذکر منبع مجاز است)

نظرات  (۱)

  • محمد قربانعلی بیک
  • بسیار آموزنده و مفید
    ممنون

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">